۱۳۸۸/۰۶/۲۴

حضورخبرنگاران خارجی در روز قدس

خبرهایی رسیده که به خبرنگارهای خارجی برای پوشش راهپیمایی قدس (همان روز ایران سبز)اجازه داده اند که وارد کشور شوند که به دنیا نشان دهند همه چیز تمام شده و به قول علی خامنه ای در نماز جمعه ملت ما متحد شده اند و انقلاب طراحی شده از سوی دشمنان انقلاب توسط مردم سرنگون شد. از طرفی تمام ترس رژیم از حضورسبزها در این روز این است که در صورت حضور میلیونی سبزها رژیم نمی تواند مثل دفعات قبل آنها را به گلوله ببندد چون این بار رسانه های خارجی مراسم را پوشش می دهند.

از طرفی درآستانه مذاکرات ایران با 5+1 و در آستانه سفررئیس دولت کودتا به سازمان ملل و در ماه رمضان دست رژِیم برای سرکوب مردم کاملا بسته شده حتی در این روز مانند قبل خبری از مانور سپاه و… نیست بنابر این تمام تلاش رژیم این است که با ایجاد رعب و وحشت مردم را از حضور در این روز منصرف کند ولی ما باید حتما در بی خطرترین و مهم ترین راهپیمایی جنبش سبز شرکت کنیم تا فردای آنروز پشیمان نشویم. هر کس اگر بتواند حداقل 10 نفر از خانواده و دوستان را با خود همراه سازد پیروزی ما حتمی است .

امام خمینی (ره): روز قدس، روزى نیست که فقط اختصاص به قدس داشته باشد. روز مقابله مستضعفین با مستکبرین است

روز قدس، جهانى است، و روزى نیست که فقط اختصاص به قدس داشته باشد. روز مقابله مستضعفین با مستکبرین است، روز مقابله ملت هایى است که در زیر فشار ظلم آمریکا و غیر آمریکا بودند، روزى است که باید مستضعفین مجهز بشوند، در مقابل مستکبرین، و دماغ مستکبرین را به خاک بمالند. صحیفه امام ج9 ص276

راهپیمایی روز قدس، چیزی جدا از نمازجمعه است/ حضور یا عدم حضور هاشمی تفاوتی در برنامه سبزها ایجاد نمی کند سلام نیوز

ساعتی پیش برخی سایت‌های وابسته به دولت با ذوق‌زدگی خبرهای بی‌منبعی را منتشر کرده‌اند مبنی بر اینکه آیت‌الله هاشمی رفسنجانی امام‌جمعه روز قدس نخواهد بود. آنها از حضور احمد خاتمی در این نمازجمعه خبر داده‌اند که البته این خبر دقایقی پیش توسط وی در گفت‌وگو با خبرگزاری مهر تکذیب شد. رسانه‌های حامی دولت البته تصور کرده‌اند که با انتشار این خبر، برنامه‌ریزی سبزها برای حضور در راهپیمایی روز قدس را بر هم خواهند زد و در راه سبز شدن روز قدس، سنگ‌اندازی خواهند کرد. اما غافل‌اند از اینکه این کار، شاید خدمتی بزرگ به سبزها باشد. تا جایی که مطلع هستیم، هنوز تصمیم رئیس مجلس خبرگان رهبری برای حضور یا عدم حضور در نمازجمعه قطعی نشده است. اما از سویی او خود به این کار مایل نیست، چرا که می‌گوید چیزی بیشتر از خطبه‌های پیشین برای گفتن ندارد و وقتی گوش شنوایی نیست، دوباره گفتن معنایی ندارد. از سوی دیگر، رهبری نظام هم به یکی از نزدیکان هاشمی پیغام داده است که نباید در هفته‌های مختلف، صداهای متفاوتی از تریبون نمازجمعه شنیده شود. با این حال تا جایی که به جنبش سبز مربوط است، حضور یا عدم حضور هاشمی تفاوت چندانی در برنامه سبزها ایجاد نمی کند. تنها یک تفاوت شاید ایجاد شود که آن هم به نفع ماست: جمعیت بزرگ سبزها در راهپیمایی شرکت می کنند و در نماز شرکت نمی‌کنند، و همین برای به رخ کشیدن حضور آنها و تفاوت ایشان، کافی است. راهپیمایی روز قدس، چیزی جدا از نمازجمعه است. درست است که این راهپیمایی همیشه به نماز ختم می‌شده است، اما اگر این بار فشارها مانع از حضور هاشمی شود و یا شرایطی که آنها فراهم کرده‌اند به انصراف ایشان از حضور در نمازجمعه بینجامد، سبزها امتیازی دیگر کسب می‌کنند که لااقل نگرانی آنها را از امکان مصادره‌ی حضورشان به نفع حاکمیت، برطرف می‌کند

حضور هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه تهران قطعی است انتخاب

خبرگزاری انتخاب: يک منبع مطلع گفت: از آيت الله هاشمي رفسنجاني خواسته شده است در صورت تمايل امامت نماز جمعه روز جهاني قدس رابرعهده گيرد. به گزارش خبرگزاری انتخاب، اين منبع مطلع تصريح کرد هنوز آیت الله هاشمی رفسنجانی پاسخی در رد انصراف نداده است. این منبع مطلع گفت: در صورتی که هاشمی تا روز سه شنبه انصراف خود را اعلام نکند، او نماز روز جمعه تهران را اقامه خواهد کرد. همچنین یکی از نزدیکان رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام به "انتخاب" گفت که حضور وی در نماز جمعه تهران قطعی است. پيش از اين بعضي از سايت هاي خبري از عدم دعوت آيت الله هاشمي رفسنجاني براي امامت نماز جمعه روز جهاني قدس خبر داده بودند. پیش از این، در نماز جمعه یک ماه گذشته که نوبت آیت الله هاشمی رفسنجانی در اقامه نماز جمعه تهران بود، وی اعلام کرد که برای جلوگیری از سوءاستفاده ی برخی جریان ها، از حضور در نمازجمعه انصراف خواهد داد. گفتني است، در سال‌هاي اخير همواره امامت نماز جمعه آخر ماه رمضان که مصادف است با «روز قدس»، با آيت‌الله هاشمي رفسنجاني بوده است

۱۳۸۸/۰۶/۲۳

افشاگری مجدد مهدی کروبی در پاسخ به هیات قوه قضائیه؛ قبای آقایان لای در مانده است

مهدی کروبی با انتشار نامه ای سرگشاده خطاب به مردم ایران، به دروغگویی های هیات 3 نفره قوه قضائیه پاسخ داد.

به گزارش خبرنامه امیرکبیر این نامه در پی کتمان حقایق توسط هیات 3 نفره قوه قضائیه شامل محسنی اژه ای، رئیسی ای و خلفی منتشر شده است.

کروبی همچنین جزئیات بیشتری از شکنجه های غیرانسانی افراد بازداشت شده در جریان اعتراضات بعد از انتخابات را فاش ساخته است. متن این نامه که سایت "تغییر" آن را منتشر کرده به شرح زیر است:

بسم الله الرحمن الرحیم

ملت شریف و تاریخ ساز ایران

آنچنانکه می دانید خادم شما در روزهای پس از انتخابات و در تندباد حوادثی که در سه ماهه گذشته از سر این مملکت و نظام گذشته است، نامه های هشدار دهنده و آگاه کننده پی درپی و متناوبی را خطاب به مسئولین امر نوشته است بدین امید که گشایشی حاصل گردد و مباد که حقی ضایع شود و ظلمی صورت بگیرد و ظلم و آه مظلومان دامان ما را بگیرد و رها نسازد؛ چه آنکه به توصیه دین و تجربه تاریخ می دانیم که: الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم.

سه ماه از سر مملکت ما گذشت، اما چگونه سه ماهی؟ اگر در انتخابات ریاست جمهوری نهم ما ساعتی به خواب رفتیم و بیدار که شدیم، گویا که به خواب اصحاب کهف فرو رفته باشیم، همه چیز را دگرگون شده دیدیم؛ در انتخابات ریاست جمهوری اخیر اما همانطور که پیشتر هم گفته ام دیگر بیدار ماندن تا صبح هم کارساز نبود؛ چراکه قبح دزدیدی شبانه ریخته و این بار کار به رهزنی رسیده بود. این اما تازه اول ماجرا بود. هیچ گاه برای من قابل پیش بینی نبود که یک روز در جمهوری اسلامی به تظاهرات آرام و مسالمت آمیز مردم چنین پاسخ دهند که دادند. پرسش و ابهام مردم درباره سرنوشت رایی که داده بودند را پاسخ دادند اما نه با برهان و منطق که با گلوله و باتوم و چماق و ضرب و شتم. در کوچه و خیابانها هر آنچه را که دور از انتظار بود دیدم؛ صحنه هایی که خاطرات دوران جوانی ما را زنده می کرد. به مرور زمان و در گذر حوادث اما خبرهایی دیگر رسید از شکنجه و انجام اعمال حیرت آور از درون بازداشتگاههای بی نام و نشان؛ خبرهایی که بر حیرت من و هر ناظر و بیننده ای می افزود. افرادی می آمدند و نقل می کردند یا با سند و شهادت نشان می دادند در ایام محبس چه از سر آنها که نگذشته است؟

خدایا مهدی کروبی چه می دید و چه می شنوید؟ یا للعجب؛ کاش او زنده نبود و نمی دید که روزی در جمهوری اسلامی شهروندی نزد او بیاید و شکوه کند که در ساختمانی بی نام و نشان، توسط افرادی بی نام و نشان تر، هر عمل قبیح و غیر معمولی بر او صورت گرفته است: از لخت و عریان کردن افراد و نشاندن آنها در مقابل یکدیگر تا فحاشی های وقیحانه و ادرار کردن در صورت آنها و رها کردن چشم و دست بسته دختران و پسران در بیابان. اینها کم نبود که خبر از تجاوز به دختران و پسران در بازداشتگاهها نیز رسید. با خود گفتم که سه دهه پس از انقلاب و دو دهه پس از فوت امام به راستی ما به کجا رسیده ایم؟

طبیعی بود که رگهای غیرت به جوش آیند. که مگر می شد با شنیدن این اخبار و گزارش ها آرام نشست و سر راحت بر بالین گذاشت؟ اینچنین بود که دست به نوشتن نامه ای خطاب به رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام بردم. نوشتم که خبر از تجاوز و شکنجه و انجام اعمال غیر معمول می رسد و من بی هیچ داوری از شما می خواهم که تحقیق کنید و دریابید که آیا چنین فجایعی رخ داده است یا نه؟ این نامه که منتشر شد اما پاسخ آن، هیاهوهای بسیار بود که آغازیدن گرفت و بارانی از دشنام و تهدید بود که بر سر من باریدن گرفت. خطیبان جمعه در اقدامی هماهنگ و برآمده از دستورالعمل های اداری، از تریبون نمازجمعه هرآنچه توانستند علیه من گفتند و به من نسبت دادند. اینچنین بود که تردیدهای من جدی تر شد. با خود گفتم که اگر چنین فجایعی رخ نداده بود می گفتند که رخ نداده است، اما حملاتی بدین صورت غیر معمول از تریبون های کوچک و بزرگ نماز جمعه و فحاشی هایی چنین نامعمول از سوی برخی مطبوعات نشان از آن دارد که آتشی به خرمن عده ای افتاده است. خود را مکلف دیدم که بایستم و از میدان به در نشوم.

نامه ای که به رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام نوشته بودم برای بررسی در اختیار رئیس قوه قضاییه وقت قرار گرفت و آیت الله شاهرودی نیز دستور پیگیری ماجرا را به دادستان کل کشور، آقای دری نجف آبادی، داد. آقای دری تماسی با من گرفت و مقرر شد تا نماینده ای را نزد من بفرستد. آن نماینده آمد و من از باب نمونه، فردی را که مدعی بود علاوه بر شکنجه مورد تجاوز نیز قرار گرفته است، به ایشان معرفی کردم. نماینده اقای دری نیز تاکید کرد که کسی از ماجرا باخبر نشود تا خللی در روند رسیدگی پدیدار نگردد و حتی در خواست کرد که بازجویی خارج از محل دفتر من و در مکانی دیگر صورت پذیرد که کاملا محفوظ بماند. تا اینجای کار برخوردها معقول بود. تا اینکه پای دادستان اکنون معزول تهران به ماجرا گشوده شد. او تماسی با من گرفت و گفت که نماینده ای را برای بررسی ماجرا به ملاقاتم می فرستد. آن فرد آمد و از من شاهد و نمونه خواست. صحیح آن بود که من مطابق قراری که با نماینده آقای دری گذاشته بودم، می گفتم که به دستور آقای شاهرودی، اکنون آقای دری و نماینده ایشان درحال پیگیری ماجرا هستند و از من خواسته اند که اطلاعات خود را با فرد دیگری درمیان نگذارم. اما از انجا که درکار خود مشکلی نمی دیدم و بنا را بر احقاق حق و تعامل با مسئولان می دیدم، به نماینده دادستان معزول تهران این فرصت را دادم که در اتاقی در دفتر کارم با همان شاهدی که نماینده آقای دری نیز پای سخنش نشسته بود ملاقات کنند و شرح شکوه و شکایت او را بشنوند. گفتم که اگر می خواهید مکان دیگری را برای ملاقات با آن شاهد معین کنید که نماینده دادستان تهران اما برخلاف نماینده آقای دری گفت انجام ملاقات در دفتر خود من را مناسبتر تشخیص داد.

بر خلاف ملاقات اول که به خوبی انجام شد این ملاقات اما صورتی دیگر به خود گرفت. آنچنانکه در اثنای جلسه آن پسر بیرون آمد و گفت که اینها به دنبال چیز دیگری هستند و دعوی پیگیری قضایی ندارند، بلکه در اندیشه برخورد سیاسی و پاک کردن صورت مساله اند. گفت که نماینده دادستان تهران می خواهد که همراه او به پزشکی قانونی بروم. او را مجاب کردم که همراه آنها برود. در راه اما آنها به بازجویی سیاسی خود ادامه داده و به او گفته بودند که تو باید به خاطر خدا و به خاطر خانواده و آبرویت سکوت می کردی و نباید آلت دست سیاستبازان می شدی و بسیاری سخنان دیگر از این دست که اکنون مجال شرح آن نیست.

آن روز گذشت و فردای آن، همان پسر، وحشت زده نزد من آمد و گفت که رفته اند و در محله از خانه و همسایه درباره او تحقیق کرده اند. گفتم وحشت نکن، هدف آنها کشف حقیقت است. پسر اما باری دیگر به من مراجعه کرد و گفت که آنها ماجرا را به پدر او گفته اند و آبرویش رفته است و پدر او مدام گریه می کند. از پسر خواستم که پدرش را نزد من آورد تا با او سخن بگویم و آرامش کنم. آن پسر اما رفت و دیگر خبری از او نشد. پس از مدتی سه شنبه گذشته پدر به سراغ من آمد درحالیکه نگران فرزندش نیز بود. مردی بیش از هفتاد ساله و محترم را دیدم که اندوه از چهره و سخنش می بارید. می گفت ما مسلمان و مذهبی هستیم و چرا با ما چنین کردند؟ عکس هایی را از جیب خود درآورد و نشانم داد تا از سابقه شان گفته باشد. تصویرهایی از زمان جنگ که پسر مجروحش را خوابیده بر تخت بیمارستان نشان می داد، درحالیکه رهبری فعلی – رئیس جمهور وقت- در عیادت از مجروحین بر سر تخت او ایستاده و درحال بوسیدن فرزند مجروح اوست و فرزندش نیز دست خود را بر گردن ایشان انداخته است. می گفت که سابقه ما آن بوده است و امروز ما نیز چنین است. شکوه و شکایت داشت که آبروی ما را در محله برده اند و از کسبه محله نیز درباره ما پرسیده اند. می گفت که من در خانه مان وحشت دارم. او را در ماشینی سوار کرده و درباره پسرش سوال پیچش کرده اند و او هم توضیح داده بود که فرزندش دانشجو و صادق و راستگو است. با این حال به این نیز بسنده نشده بود. می گفت که بعد از این به خانه آمدم و ساعتی بعد زنگ خانه به صدا درآمد. پایین آمدم و در را باز کردم اما کسی نبود، بالا که آمدم دوباره زنگ خانه به صدا درآمد و دوباره در را باز کردم و کسی را ندیدم. این اتفاق برای بار سوم هم افتاده بود و این بار که او در را گشوده بود با موتورسواری روبرو شده بود که در مقابل خانه آنها قرار گرفته و فردی نیز با چهره مهیب بر ترک آن درحال عکس برداری از خانه آنها و داد و فریاد و بدگویی علیه شان در محله بود. پدر می گفت که با این اتفاقات ما در این خانه دیگر امنیت و آرامش نداریم.

گویا اینها ماموران تحقیق بودند که برای کشف حقیقت و دستیاری قضاوت آمده بودند. واین نتیجه و دستاورد ما بود از اولین سندی که در اختیار دستگاه قضایی قرار دادیم. دستگاه قضایی در نظام اسلامی که خود را با رویه حضرت امیر مقایسه می کند، برای تحقیق قضایی به هدف تهدید، موتورسوار مسلح سراغ شاکیان فرستاده بود. شرم است از بردن نام حضرت امیری که برای کندن خلخال از پای یک زن یهودی به خود می پیچید و اسوه عدالت بود و باری نیز که در دادگاه به شکایت یک یهودی حاضر شد و قاضی نام ایشان را به کنیه برد، به اعتراض گفت که در پیشگاه قضاوت، من و این یهودی با هم برابریم.

و من امروز شرح این ماجراها را می گویم تا مردم بدانند و چنین اتفاقاتی را با رفتار علوی قیاس نگیرند. می گویم، تا در تاریخ بماند که چگونه عده ای در این مملکت چادر حیا را دریدند و غیرت دین و کشور را جریحه دار کردند و آیندگان نگویند که این ظلم ها بر فرزندان این آب و خاک رفت اما صدایی برنخواست و کسی فریاد خود را به اعتراض حیایی که دریده شده بود بلند نکرد.

بدین ترتیب حوادثی که از سر یکی از شهود ما گذشت درسی شد تا بقیه شهود را دست و پا بسته در اختیار دادستان معزول تهران قرار ندهیم. دادستان کل کشور آقای دری نیز از سمت خود برکنار شده و بنابراین تمام درها بسته شده بود. این درحالی بود که فحاشی ها علیه مهدی کروبی از تریبون های رسمی و توسط مطبوعاتی که از پول بیت المال ارتزاق می کردند نیز هر روز فزونی می گرفت. اینچنین بود که نامه ای به ریاست جدید قوه قضائیه نوشتم و درخواست دادخواهی و رسیدگی به ماجراها را کردم. در نتیجه ی این نامه بود که کمیته ای سه نفره به دستور ریاست جدید قوه قضاییه تشکیل و مسئول پیگیری حوادث بعد از انتخابات و رسیدگی به شکایات خانواده مصدومین روحی و جسمی شد. جلسه اول تشکیل شد که جلسه خوبی هم بود. در این جلسه علاوه بر سندی که پیشتر در اختیار دادستان تهران و دادستان کل کشور قرار داده بودم، دو سند دیگر نیز ارائه کردم که اکنون بر خود می بینم شرح کامل تری از آنها را برای شما مردم گزارش دهم.

سند دوم که با مدارک کامل نیز همراه بود شرح ماجرای رفته بر خانمی بود که در تظاهرات خیابانی بازداشت شده و آنچنانکه خودش می گفت در ماشین با برآمدگی های جسمی او ور رفته بودند و وقتی که به محل مورد نظر رسیده از او خواسته بودند شلوارش را از پایش درآورد که او نپذیرفته اما آنها او را درحالی که به زمین نیز افتاده بود مجبور به درآوردن شلوارش کرده بودند. در همین اثنا مسئول بالاتری آمده و اعتراض کرده بود که اینجا چه خبر است و ماموران گفته بودند که او از بی حیایی لباسش را درآورده و خود را بر زمین انداخته است تا آبروی ما را ببرد؛ حال آنکه آن زن نیز فریاد می زده و داد و بیداد می کرده است که آنها به زور با او چنین کرده اند. والله اعلم!

سند سوم نیز مربوط به جوانی بود که عضو یکی از گروههای سیاسی قانونی هم بود و مادرش با من تماس گرفته و او را نزد من فرستاده بود.او خودش مدارک پزشکی قانونی و همچنین یک سی دی به همراه داشت که نشانگر ضرب و شتم شدیدش بود. این فرد مدعی نبود که مورد تجاوز قرار گرفته است اما عکس ها نشانگر التهاب و قرمزی مقعد او نیز بود.می گفت که در زیر شکنجه و کتک بیهوش بوده و نمی داند که با او چه کرده اند و اگر مورد تجاوز قرار گرفته نیز نفهمیده است. پزشکی قانونی نیز در این خصوص با تایید التهاب مقعدی، بررسی بیشتر را نیازمند نامه جدید و حکم قضایی دانسته بود. او پنج روز در بازداشت به سربرده بود اما در این چند روز آنچنان به صورت پی در پی مورد ضرب و شتم سنگین قرار گرفته بود که ماموران تصور کرده بودند او مردنی است و بنابراین گفته بودند که می خواهیم تو را به اوین منتقل کنیم اما در نهایت چشم و دست بسته در بیابان رهایش کرده بودند. یاللعجب!

اینها سه سند کتبی بود که در جلسه اول ارائه کردم و درباره دو سند دیگر نیز به صورت شفاهی صحبت کردیم و گفتم که این دو مورد نیز مطرح است اما سندی کتبی در خصوص آنها وجود ندارد. یکی از آنها ترانه موسوی واقعی بود که گفتم خانواده اش به ما راه نمی دهند و بهتر است که شما خود با هدف تحقیق، ماجرا را دادخواهی و پیگیری کنید. شاهد صحت ماجرا هم تلاش مذبوحانه ای بود که عده ای برای ساختن ترانه موسوی قلابی انجام داده بودند. کمیته اگر کارش تحقیق بود باید به سراغ محفل نشینانی می رفت که آن فیلم کذایی را برای پخش در رسانه ملی ساخته بودند؛ همانهایی که به خانواده ترانه موسوی قلابی گفته بودند “شما کاری با ترانه واقعی نداشته باشید، آن را خودمان حل می کنیم”. گویی مهدی کروبی همه جرمش این بود که اسرار ماجرای «ترانه» را هویدا کرده و از سناریویی مشابه با سناریوی قتل های زنجیره ای پرده برداشته بود. زبان سرخ او سر سبز روزنامه اعتماد ملی را نیز بر باد داد که به محض افشای این ماجرا روزنامه نیز تعطیل شد. ماجرای ترانه واقعی را آنچنانکه شنیده بودم به صورت شفاهی برای کمیته بازگو کردم. ترانه موسوی به همراه یک دختر و چند پسر دیگر در مقابل مسجد قبا در روز مراسم سالگرد آیت الله بهشتی بازداشت شده بودند. دخترها پس از بازداشت شماره تلفن خانه شان را ردوبدل می کنند تا هریک که آزاد شد خانواده دیگری را از بی خبری بیرون آورد. آنها در همان روزهای بازداشت و درمیانه ضرب و شتم ها و به هنگام انتقال از یک مکان به مکانی دیگر متوجه غیبت ترانه موسوی می شوند. بدین ترتیب آن دختر دیگر وقتی که آزاد می شود با خانواده ترانه و همچنین با کمیته پیگیری تماس گرفته و گفته است که ترانه با ما بوده و مفقود شده است. مادر ترانه اما که گویا بسیار می ترسید گفته بود که دیگر با او تماس نگیرند. این دختر در کمیته پیگیری اینجانب و آقای موسوی نیز حاضر شده و تمام توضیحات لازم را در خصوص ترانه واقعی داده بود. از هیات سه نفره خواستم که حقیقت یابی در خصوص این سند شفاهی را نیز انجام دهند و از آنجا که هویت سناریونویسان درباره ترانه قلابی روشن بود، راههای حقیقت یابی نیز در دسترس و آسان به نظر می رسید. من بر این تصور بودم که در دستگاه قضایی علوی، از ما اشارتی کافی است تا آنها به سر بدوند. والله اعلم!

سند شفاهی دومی که در همان جلسه اول ارائه کردم مربوط به خانمی بود به نام سعیده پورآقایی. گفتم که درباره فردی به این نام هم به من خبرهایی داده اند و می گویند فرزند جانباز است که البته چون خود در خصوص آن خبر نداشتم و خانواده او را ندیده بودم درخصوص او محکم صحبت نکردم و خیلی سطحی از کنار آن گذشتم و در همین حد اشاره کردم که به هرحال برای او در تهران مجلس ختمی هم برگزار شده است. این سست ترین موردی بود که در جلسه اول ما با کمیته سه نفره بدان اشاره شد و خیلی سریع نیز از آن گذشتیم.

دو روز بعد از این جلسه اما در ادامه پیگیری هایم در خصوص این مورد خاص که اطلاع شخصی ام در موردش کمتر بود ملاقاتی داشتم با خانمی که خواهر ناتنی خانم پورآقایی بود. او گفت که پدرشان جانباز نبوده و شش سال پیش فوت کرده است. او از من آدرس محل سکونت مادر سعیده را می خواست که زن پدرش بود و می گفت رابطه شان با آنها قطع است و او از محل سکونت آنها خبری ندارد. من نیز از آنجا که آدرسی از خانواده سعیده نداشتم از آقای مقیسه در ستاد آقای موسوی که این گزارش را به ما داده بود آدرس خانواده آنها را طلب کردم که ایشان ندادند از آن رو که روند تحقیقاتشان خراب نشود و آن خانواده نترسند. تلفنی نتوانستم از آقای مقیسه آدرس محل سکونت را بگیرم و درنهایت او را قاتع کردم که شنبه هفته گذشته درجلسه ای با حضور خواهر ناتنی سعیده شرکت کند. بدین ترتیب آقای مقیسه و خواهر سعیده را روبروی هم نشاندم و به سعیده گفتم که انشاءالله خواهرت کشته نشده است که او گفت این عکس منتشر شده متعلق به خواهر اوست و او قطعا کشته شده است. از آقای مقیسه خواستم که آدرس محل سکونت خانواده سعیده را به خواهر ناتنی او بدهد که اگر چنین نکند ابهامی برای خواهر او ایجاد خواهد شد. آقای مقیسه اما در اینجا به من گفت که ماجرای مرگ سعیده و آنچه تاکنون روایت شده بود کمی شک برانگیز است چراکه ما فهمیده ایم پدر او جانباز نبوده و شش سال پیش فوت کرده و سعیده چندبار نیز سابقه فرار از خانه داشته است. من گفتم که شما کاری با این نکات نداشته باشید و برای رفع ابهام آدرس را به خواهر ناتنی سعیده بدهید که در نهایت نیز اقای مقیسه آدرس را به ایشان دادند.

این ماجرا گذشت و روز دوشنبه هفته پیش بود که آقای محسنی اژه ای در تماسی از من خواست که در جلسه ساعت دوبعدازظهر کمیته حاضر شوم و بدین ترتیب جلسه دوم کمیته نیز برگزار شد. اعضای کمیته در ابتدای جلسه با اشاره به اینکه می خواهند به بررسی هایشان ادامه دهند بدون آنکه درباره سندهای کتبی ارائه شده و ترانه موسوی هیچ بحثی انجام دهند یکباره از من پرسیدند که آیا گزارش و سخن جدیدی درباره سعیده پورآقایی دارم یا نه؟ که من شرح ماجرای دیدار خود با خواهر او را بازگو کردم و گفتم که نه تنها برخلاف آنچه گفته بودند پدر سعیده جانباز نبوده که شش سال پیش فوت نموده و سعیده چند بار از خانه فرار نیز کرده است و اینکه می گویند در هنگام الله اکبر گفتن به او تیراندازی شده هم صحت ندارد. و نقل کردم که این نکات را آقای مقیسه نیز به من گفته اند و شرح دیدار خود با خواهر ناتنی سعیده و سخنان آقای مقیسه را هم بازگو کردم. جالب اما آنجا بود که در این جلسه به جز این موضوع که از ابتدا نیز من به عنوان سند شفاهی و نه چندان محکم به آن اشاره کرده بودم، صحبتی درباره آن سه سند کتبی نشد و درباره ترانه هم صرفا بحث کوتاهی درگرفت.

در ادامه این جلسه البته بحثی طلبگی هم در گرفت درباره سخنانی که آقای رئیسی در میانه جلسه اول و دوم با خبرنگاران درمیان گذاشته و گفته بود:«اظهارات کروبی باید بررسی شود.» البته آقای خلفی متفاوت از آقای رئیسی از «بررسی اظهارات و مستندات» سخن گفته بود. من بدین ترتیب در جلسه گفتم که آنچه ما با شما درمیان گذاشته بودیم صرفا اظهارات و مدعیات نبود بلکه مستندات بود و درقالب سی دی ارائه شده بود. گفتند سی دی که سند نمی شود و من نیز گفتم که مگر در حین ارتکاب تجاوز می توانسته ام فیلمبرداری کنم که اکنون فیلم آن را در اختیار شما قرار دهم، و مگر من در محل ارتکاب جرم حاضر بوده ام و نخ انداخته ام که اکنون به شما بگویم چقدر فاصله میان آنها بوده است و آیا شما توقع دارید که من آلات جرم و تجاوز را هم ضمیمه پرونده می کردم؟ گفتم که من به دنبال سند آوردن هم نیستم و اینجا محکمه من نیست و اگر هم سندی به شما ارائه کرده ام برای آن بوده است که سرنخی باشد تا بروید و پیگیری کنید و نگذارید که حقی ضایع شود و ظلم کردن، رایج گردد.

بدین ترتیب در این جلسه تنها به دادن یک سند دیگر اکتفا کردم که مربوط بود به خانمی که در خیابان بازداشت شده و همانجا در داخل ماشین ون به او و دختری دیگر تجاوز شده بود. به آنها گفتم که این خانم بسیار وحشت زده ونگران است و گفته است که اگر پدر و مادرم از ماجرا باخبر شوند و بی آبرو شوم خودکشی خواهم کرد. از حساسیت ماجرا آنها را آگاه کردم و گفتم که بر آنهاست تا مراقبت لازم صورت بگیرد و مباد درخصوص این شاهد نیز همچون سندی برخورد شود که در اختیار دادستان معزول تهران قرار دادم واسباب بی آبرویی یک فرد را در خانواده و محله ایجاد کردند. اسناد کتبی این تجاوز را هم در اختیار هیات قرار دادم و البته گفتم که مورد دیگری نیز هست که مربوط به خانم پرستاری است که بازداشت شده و عکس های او را من به دلیل حرمت با دقت نگاه نکرده ام اما همینقدر دیده ام که تمام بدن او در اثر ضرب و شتم سیاه شده بود و او نیز مدعی است که مورد تجاوز قرار گرفته است و اسناد آن را هم جهت تحقیق فردا برایتان می فرستم. و سپس تاکید کردم که ماجرای سند آوردن را در همینجا خاتمه می دهم و همین مقدار سند ارائه شده برای بررسی و روشن شدن ماجرا کفایت می کند.

درحالیکه این جلسه نیز به خوبی پایان یافت اما فردای ان روز به یکباره ورق برگشت. دفتر من و دفتر حزب اعتماد ملی پلمپ و آقایان بهشتی و الویری و داوری بازداشت شدند. هیات سه نفره نیز به جای پیگیری ماجرا گزارشی شتابزده را منتشر کرد. و اکنون که من به گزارش شتاب زده کمیته پیگیری که روز شنبه منتشر شد نگاهی می اندازم یقین پیدا میکنم که اعضای این کمیته نیز دستور داشته اند که سروته ماجرا را جمع کنند و آنها نیز چنین شتابزده ماجرا را جمع کرده اند.اما دو نکته در خصوص گزارش آنها:

در این گزارش سخنانی از زبان من روایت شده است که من نگفته ام و درمقابل، در این گزارش هیچ اشاره ای به بعضی مطالب که من از زبان برخی شاهدان گفته بودم و بسیار وقیحانه بود همچون سخنانی که فاعل در هنگام تجاوز برزبان می آورده، نیز نشده است.

نویسندگان شتابزده این گزارش مدعی شده اند که اینجانب هیچ مدرک و سندی مبنی بر تجاوز وانجام اعمال خلاف عرف در بازداشتگاهها تا پیش از نوشتن نامه ام به رئیس مجمع تشخیص دردست نداشته ام. یاللعجب که آقایان از زبان ما سخن می گویند و برای خود می برند و می دوزند. مهدی کروبی آنگاهی نامه به رئیس مجمع تشخیص نوشت که بسیاری چهره های موجه به او مراجعه کرده و برخی بازداشت شدگان نیز به او پناه آورده و از آنچه بر آنها و دیگران گذشته بود خون گریستند. اگرچه این چهره ها شجاعت بسیار به خرج دادند که در سیلاب تهدیدها و فحاشی ها و در میانه ارعاب های گسترده حاضر شدند نزد فرد بی پناهی همچون مهدی کروبی بیایند و من همینجا شجاعت آنها را می ستایم.

در حالی که در این گزارش به اولین سند کتبی ارائه شده صرفا به اندازه پانزده سطر روزنامه ای و به دومین سند کتبی در حد هفت سطر روزنامه ای و به سومین نیز در حد پنج خط اشاره شده و کوچکترین اشاره ای نیز نشده است به چهارمین سند کتبی که در جلسه دوم ارائه گشت و درحالیکه درباره اولین سند شفاهی یعنی ترانه موسوی نیز فقط چهار خط روزنامه ای در این گزارش آمده است، بیش از دویست سطر روزنامه ای این گزارش که بخش اعظم آن را تشکیل می دهد مربوط به دومین سند شفاهی ما یعنی سعیده پورآقایی است که از قضا خود تشکیک کامل را بر آن وارد کرده بودیم. حال اگر بگوییم که این جنازه را کدام مقام دولت جمهوری اسلامی در اختیار خانواده آنها گذاشته است و اجازه دیدن جنازه را حتی به نماینده ستاد آقای موسوی نیز نداده بودند آیا ساختگی بودن کل ماجرا جهت انحراف پیگیری ها را به اذهان متبادر نمی شود؟ این ظن آنگاهی تقویت می شود که می بینیم همین ماجرای مشکوک، ملاک نوشتن کلیت گزارش شتابزده هیات سه نفره نیز قرار گرفته است.

البته باید در همینجا اشاره کنم که چه خوشحالم این کمیته به سراغ سند کتبی چهارم که در اختیار آنها قرار داده بودم نرفتند و حقیقت یابی خود را به همین مقدار محدود کردند و حداقل زندگی یک فرد دیگر و آبروی او را به بازی نگرفتند. جای شکرش باقی است و خدا را شاکرم.

کمیته سه نفره در پایان گزارش شتاب زده خود خطاب به ریاست قوه قضائیه خواستار برخود عادلانه و قاطع با اینجانب شده است. و بدین ترتیب نتیجه حق جویی قوه قضائیه چوبی شد که بر سر مهدی کروبی فرود آمد. من اما بسیار خوشحالم و از این فرصت استقبال می کنم و آن را هدیتی الهی می دانم؛ باشد که امکانی پیش آید تا بتوانم به صورت مبسوط پرده از جزئیات این اسناد و اسناد دیگری که موجود است بردارم و بازگو کنم آنچه را که تا امروز نگفته ام و صدایی باشم برای حق خواهی. خرسندم اگر فرصتی دیگر به وجود آید تا من دامن جمهوری اسلامی را از این فجایع و بسیاری حوادث دیگر که بعد از رحلت امام پیش آمد و بر این مملکت گذشت پاک کنم.

مهدی کروبی امروز می داند و به یقین فهمیده است که انگشت بر جای خوبی گذاشته است. آنچنانکه از این هیاهوها و شتابزدگی ها برمی آید مشخص است که قبای آقایان لای در مانده است. توصیه حضرت امیر بود به مالک اشتر که به گونه ای حکومت کن که یک مظلوم حق خود را بدون لکنت زبان از ظالم بگیرد. ما کجا و توصیه های حضرت امیر کجا؟ فرزند مرحوم مطهری می گوید که خانمی به خانه ملت آمده و نزد او شکایت آورده که بر پسر او در بازداشتگاه چه گذشته است و بعد از آن، چنان با آن خانواده برخورد کرده اند که آن زن، خود تماس مجدد گرفته و گفته است که ما هیچ شکایتی نداشته ایم و به قول ما لرها “خر ما از کرگی دم نداشت”. این همان گرفتن حق بدون لکنت زبان است که توصیه حضرت امیر به مالک بود! مشخص است که تدبیر امور چه سمت و سویی به خود گرفته است. هیاهوها و هتاکی های آغشته به تهدید در هفته های گذشته تا آنجا فزونی گرفت که خانواده هایی نیز نزد من آمدند و خواستند که پیگیری ها را ادامه ندهیم و از عاقبت خود می ترسیدند و می گفتند که تو نه فقط برای خود که برای ما نیز دردسر ایجاد خواهی کرد. البته وقتی دختر یک زندانی را بازداشت می کنند و سپس این دختر عفیفه را شبانه، چشم بسته در بیابان رها می کنند تا آنجا که صدای یک روزنامه مستقل اصولگرا هم در می آید و می نویسد که این دختر را با چادر پاره در بهشت زهرا رها کرده اند، باید فهمید که تدبیر ملک و عدل در این مملکت به دست چه کسانی افتاده است و باید حق داد به آنهایی که نگران آینده خود هستند.

وقاحت اما به آنجا رسیده است که به جای مجرمان و مباشران و مسبان این مظالم، مهدی کروبی را می خواهند محاکمه کنند. غافل از آنکه محکمه واقعی در میان مردم است و باید به میان مردم رفت و دید که آنها چه کسی را محکوم می کنند و چه کسی را صدای حق خواهی خود می دانند. خدایا به تو پناه می برم از این فجایعی که جمعی مسبب آن بوده اند و نه تنها مایه ننگ جمهوری اسلامی که مایه ننگ ایران شده است و از این آبرویی که از عدالت و قضای اسلامی رفته است.

هیات سه نفره کار خود را پایان داد و خواستار برخورد قضایی با اینجانب شد و من اما قضاوت درباب خود را به داوری مردم و محکمه الهی وامی گذارم و نامه نگاری های خود در این خصوص را در همینجا پایان می دهم. اگرچه این توصیه را نیز با ریاست محترم قوه قضائیه باید درمیان بگذارم که مبادا در مسیر قاضی القضاتی، تحت تاثیر اراده های تحمیلی و بیرونی قرار بگیرند و از مسیر عدالت خارج شوند. چه آنکه ایشان در قیاس با دو رئیس پیشین این قوه از امتیازی ویژه برخوردارند و آن فرزندی آیت الله العظمی میرزا هاشم آملی و دامادی آیت الله العظمی وحید خراسانی است. امیدوارم که کارنامه قضایی آیت الله لاریجانی به گونه ای نباشد که در پایان دوران ریاست ایشان بر قوه قضا لطمه ای به ساحت مرجعیت وارد شود.

والله اعلم بالذات الامور

مهدی کروبی

۲۳/۶/۱۳۸۸


۱۳۸۸/۰۶/۱۹

آقای الویری قبل از انقلاب، پنج بار سابقه‏ی دستگیری داشته است


۲۰ شهریور ۱۳۸۸ ساعت ۳:۰۶: آقای الویری قبل از انقلاب، پنج بار سابقه‏ی دستگیری داشته است. پنج ماه در اوین در انفرادی بود؛ شش ماه در زندان قزل‌قلعه بود و برای برپایی نظام جمهوری اسلامی از جان و جوانی و همه‏چیزش گذشته است. به خاطر مبارزات با شاه، در حالی که مهندس دانشگاه بود، به سربازی صفر فرستاده شد.

ادامه‏ی دستگیری‏ها در ایران به اشخاصی رسیده ‌است که بعضاً موجب حیرت فراوان می‏شود. دستگیری آقایان: علیرضا بهشتی، فرزند آیت‏الله بهشتی و مرتضی الویری، هر دو از چهره‏های شاخص مسلمان و مکتبی، از زمره‏ی این اقدامات بود.

به گزارش سحام نيوز به نقل از ادوار نيوز آقای بهشتی و آقای الویری، هر دو عضو کمیته‏ی پی‏گیری آسیب‏دیدگان حوادث اخیر بودند که از سوی مهدی کروبی و میرحسین موسوی منصوب شده بودند.

در این باره، با خانم معصومه خوش‏دولتان، همسر آقای الویری، گفت‏ و گو می‏کنم و از ایشان می‏پرسم که پس از بازداشت دیروز، چه اطلاعی از آقای الویری دارند؟
تماس تلفنی کوتاه یک دقیقه‏ای با خانه گرفت.
مضمون تلفن ایشان چه بود؟
گفت که اوین است و خواست دستگاهی را که دکتر به خاطر نرسیدن اکسیژن برای او تجویز کرده بود؛ برایش ببریم. چون گاهی شب‏ها اکسیژن خوب به ایشان نمی‏رسد و هفته‏ای چند شب از این دستگاه استفاده می‏کند.
به شما نگفتند که کی آزاد می‏شوند؟
من پرسیدم. جوابی نداد.
گویا خانواده‏ی شما و آقای خامنه‏ای، معاشرت و روابط نزدیک داشته‏اند. همین‏طور است؟
بله، آقای خامنه‏ای از قبل از انقلاب دوستی عمیقی با پدر من داشت و هروقت که از مشهد می‏آمد؛ در منزل ما اقامت می‏کرد. ما خودمان از مریدان ایشان بودیم. خود خانم آقا، من و پدر و مادر مرا می‏شناسد. زمانی که آقای خامنه‏ای رییس جمهور بود، ما همسایه‏ی ایشان بودیم. خانم همیشه به یاد لطف‏هایی که پدر من در حق بچه‏های ایشان داشت؛ بوده. چون پدرم کارگاه و کارخانه‏ی بافندگی داشت؛ هدایایی برای بچه‏ها به مشهد می‏فرستاد. هم آقا و هم خانم، همیشه خود را مدیون خانواده‏ی ما می‏دانستند و رفت و آمد داشتیم.
گویا صیغه‏ی عقد شما را نیز آقای خامنه‏ای خوانده است.
بله، همین‏طور بوده‌است. در فروردین ۱۳۵۶‏، پدرم برای قرائت خطبه‏ی عقد ما از آقا دعوت کرد. نوار کاستی هم دارم که آقای خامنه‏ای در توصیف دو فرد تحصیل‏کرده صحبت می‏کند. چون من خودم همان سال از دانشگاه فارغ‏التحصیل شده‌بودم. آقای الویری هم که مهندس دانشگاه شریف بود. آقای خامنه‏ای کلی در تمجید دو جوان انقلابی مسلمان صحبت کرده است.
هنوز هم و حتا بعد از انتخابات نیز که آقای الویری با دوستان خدمت ایشان رسیده بوده، باز یادی از آن روزها کرده بود و احوالی از عموجان و پدر من پرسیده بود.

با این اوصاف، دستگیری آقای الویری را چگونه تعبیر می‏کنید؟
آقای الویری قبل از انقلاب، پنج بار سابقه‏ی دستگیری داشته است. پنج ماه در اوین در انفرادی بود؛ شش ماه در زندان قزل‌قلعه بود و برای برپایی نظام جمهوری اسلامی از جان و جوانی و همه‏چیزش گذشته است. به خاطر مبارزات با شاه، در حالی که مهندس دانشگاه بود، به سربازی صفر فرستاده شد.
در سال ۵۶ نیز با گذرنامه‏ی جعلی، برای دیدار امام، به نجف رفتیم. آقای دعایی میزبان‏ ما بود و طی آن مدت، چندین دیدار خصوصی با امام داشت. بعد از بازگشت از نجف، با توصیه‏ی امام خمینی، به دیدار آقای مطهری رفت و شاگرد خصوصی ایشان بود.
شهید بهشتی بارها در محافل مختلف از ایشان تعریف و تمجید کرده است. زمانی که ایشان شهردار و یا نماینده‏ی تهران بود؛ مردم از ایشان به عنوان فردی انقلابی، زحمت‏کش، انسان و مهربان یاد می‏کنند.
ظاهراً، دستگیری ایشان در ارتباط با فعالیت‏شان در کمیته‏ی پیگیری بوده است؟
در کمیته نیز شب‏ها و روزها، بدون کوچک‏ترین چشم‏داشت مادی، صرفاً برای رسیدگی به معضلات جامعه، معضلات خانواده‏هایی که دو ماه است فرزندان آنان به هر صورت، برای مراسمی چه حق و چه ناحق، صدمه دیده‏اند، کار کرده است.
کمیته‏ی امداد برای زندانیان معتاد و یا زندانیان محبوس به خاطر چک‏برگشتی پول جمع می‏کند که خانواده‏های آنان در شب‏های ماه رمضان راحت باشند. ایشان نیز مرتب به کمیته‏ی مجلس و شورای شهر رفت، برای این که نه از کسانی که چه کردند یا نکردند؛ بلکه از خانواده‏های آسیب‏دیدگان حمایت کند. یعنی همان کاری که کمیته‏ی امداد می‏کند. وگرنه، هم آقای بهشتی و هم آقای الویری بیکار نیستند.
در کمیسیون بودجه، میلیاردها دلار زیر دست ایشان بوده است. یک دلار آن را در مجلس سوم، خلاف نکرده است. شهردار تهران بوده، بدون این که آجری روی آجر خانه‏ی پدرش اضافه کند.
من برای جامعه متأثرم که چنین فردی را دستگیر کنند و در سلول انفرادی اوین نگاه دارند و جامعه را از داشتن او محروم کنند.

نامه عبدالکریم سروش به آیت الله خامنه ای

پنجشنبه ۱۹ شهريور ۱۳۸۸

جشن زوال استبداد دینی مبارک

بعد از گذشت سه ماه از کودتای انتخاباتی و همزمان با روزهایی که جمهوری اسلامی آرایش نظامی به خود گرفته و سپاه پاسداران همه تعارف های سی ساله را کنار گذاشته و رسما وارد صحنه شده است، دکتر عبدالکریم سروش با انتشار نامه ای خطاب به آیت الله خامنه ای، ولی فقیه حکومت جمهوری اسلامی "جشن زوال خشونت" را اعلام و تاکید کرد اعتراف رهبر جمهوری اسلامی به اینکه "آبروی این جمهوری هتک شد" خوش ترین خبری است که درهمه عمر شنیده است.

متن نامه دکتر سروش به شرح زیرست:

عروسی خونین پایان یافت و داماد دروغین به حجله در آمد. صندوق ها بر خود لرزیدند و دیوان در تاریکی رقصیدند. قربانیان در کفن های سپید به نظاره ایستادند و زندانیان با دست های بریده کف زدندوجهانیان یک چشم خشم ویک چشم نفرت، داماد را بدرقه کردند. چشم روزگار فاش گریست و خون از سر ایوان جمهوری گذشت. شیطان خندید و آنگاه ستاره ها خاموش شدند و فضیلت به خواب رفت.

آقای خامنه ای،

که این کند که تو کردی به ضعف همت و رای؟

ز گنج خانه شده خیمه بر خراب زده

وصال دولت بیدار ترسمت ندهند

که خفته ای تو در آغوش بخت خوابزده

درین قحط سال فضیلت و عدالت همه از شما شاکی اند و من از شما متشکرم. "زان یار دلنوازم شکری است با شکایت." نه اینکه شکایتی نداشته باشم. دارم و بسیار دارم اما آنها را با خدا در میان نهاده ام. گوشهای شما چندان از ستایش و نوازش مداحان پر و سنگین شده است که جایی برای صدای شاکیان ندارد. ولی من از شما بسیار متشکرم. شما گفتید که "حرمت نظام هتک شد" و آبروی آن به یغما رفت. باور کنید که در تمام عمر خود خبری بدین خوشی از کسی نشنیده بودم. آفرین بر شما که نکبت و ذلت استبداد دینی را اذعان و اعلام کردید.

شادم که آخرالامر آه سحرخیزان به گردون رسید و آتش انتقام الهی را برافروخت. شما حاضر بودید آبروی خدا برود اما آبروی شما نرود. مردم به دیانت و نبوت پشت کنند اما به ولایت شما پشت نکنند. شریعت و طریقت و حقیقت مچاله شوند اما ردای ریاست شما چین و چروک نخورد. اما خدا نخواست. دلهای سوخته و لبهای دوخته و خونهای ریخته و دست های بریده و دامانها ی دریده نخواستند و نگذاشتند. پاکان و پارسایان و پیامبران نخواستند. محرومان و مصلحان و ستم کشیدگان و ستم ستیزان نگذاشتند.

"پری نهفته رخ و دیو در کرشمه حسن،" قصه جمهوری ولایی شما بود. و اینک خدا را شکر که پرده عصمت دروغین این دیو دریده شد. رازش فاش و مشتش باز شد و تردامنی اش بر آفتاب افتاد. و جهانیان با خشم و حیرت آن را برهنه مشاهده کردند.

آقای خامنه ای،

می دانم که روزهای تلخ و سختی را می گذرانید. خطا کرده اید، خطایی سخت. تدبیر این خطا را من دوازده سال پیش به شما نشان دادم. گفتم آزادی را چون روش برگیرید. از حق بودن و فضیلت بودنش بگذرید. آن را برای رسیدن به حکومتی کامیاب به کار گیرید. این را که می خواهید؟. چرا شیپور را از سر گشاد می زنید؟ چرا میان مردم عسسان و خفیه نویسان و جاسوسان می گمارید تا ضمیر آنان را بخوانند یا به حیله و ترفند، سخنی از زیر زبانشان بکشند، و راست و دروغ و نارس و ناقص بشما گزارش دهند؟ مطبوعات را، احزاب را، انجمن ها را، ناقدان را، مفسران را، معلمان را، نویسندگان را ... آزاد بگذارید ، مردم به صد زبان حکایت خود را آشکارا خواهند گفت و پنجره های خبر و نظر را بر روی شما خواهند گشود وشمارا در تدبیر ملک وتنظیم نظام یاری خواهند کرد. مطبوعات را خفه نکنید. آنها ریه های جامعه اند. اما شما از بیراهه و کژراهه رفتید. و اینک در طلسم تهلکه ای افتاده اید و قربانی نظام بسته ای شده اید که دیرگاهیست خود آن را آفریده اید، که نه نقد در آن می روید نه نظر، نه علم نه خبر. گمان می کنید با خواندن بولتن های محرمانه و گوش کردن به مشاوران گوش به فرمان، خبرهای کامل و جامع را به چنگ می آورید. اما هم انتخاب خاتمی هم انتخاب سبز موسوی باید به شما نموده باشد که افیون استغنا وافسون استبداد، زیرکی و دانایی را از شما ستانده است. و اینک برای جبران آن گناه ناشی از جهل ناشی از استبداد، دست به ارتکاب گناهان بزرگتر می زنید. و خون را به خون می شوئید مگر طهارتی حاصل کنید.

خیانت و تقلب کم بود دست به قتل و جنایت بردید، خیانت و جنایت بس نبود تجاوز به زندانیان را بر آن افزودید، قتل و تجاوز و تقلب هنوز کم بود تهمت های جاسوسی و ناموسی را هم بر آن اضافه کردید. درویشان و روحانیان و نویسندگان و دانشجویان را هم امان ندادید و از دم تیغ گذراندید. عاقبت هم به جانیان و بانیان جایزه دادید و به ریش همه خندیدید و ریش سرباز بی نوایی را گرفتید که چرا ماشین ریش تراشی را به سرقت برده است!

از صبر خدا در شگفت بودم. می دانستم که

لطف حق با تو مداراها کند چونکه از حد بگذرد رسوا کند

می دانستم که مادران داغدار و پدران سوگوار در خفا می سوزند و می گریند و به زبان حال و قال با خدا می گویند:

ربنا اخرجنا من هذه القریه الظالم اهلها و اجعل لنا من لدنک ولیا و اجعل لنا من لدنک نصیرا (خداوندا ما را از این محیط پرستم نجات بخش وبرای ما یاوری بفرست.)

می دانستم که "چه دست ها که ز دست تو بر خداوند است." زندانها معبد بود و عابدان روز و شب در سجود، سقوط ولایت جایر را از خدا به دعا می خواستند (و می خواهند).

ندای آقا سلطان که به خاک شهادت افتاد و حنجره اش به گلوله ستم سوراخ شد به درگاه سلطان عالم نالیدم که بازهم ندای خلایق را نمی شنوی؟ چون عیسی بر صلیب گله کردم که "خدایا چرا ما را رها کرده ای"، مگر سیاهکاران را نمی بینی که سبزها را سرخ کرده اند، مگر عبوسان و ترش رویان را نمی نگری که شیرینی ها را تلخ کرده اند، سوختن خرمن امنیت و کرامت انسان را می نگری و ذلت اعتراف زندانیان و شوکت شریرانه ستمگران را می بینی و بازهم استغنا می ورزی؟

تا روزی که آن اقرار مجبورانه و مکروهانه یعنی آن کلمات سه گانه را شنیدم: "هتک حرمت نظام" ،که چون حدیث سرو و گل و لاله و چون ثلاثه غساله جان بخش بود. گویی کلمات آن خطیب نبود. کلمات تو بود خدایا که در خطابه جاری شد. دانستم که دست به کار اجابت شده ای و باد را فرمان داده ای تا آتش را به کشتزار فرومایگان ببرد. سجده کردم و سپاس گزاردم که

آفرین ها بر تو بادا ای خدا بنده خود را ز غم کردی جدا

آتشی زد او به کشت دیگران باد آتش را به کشت او بران

آقای خامنه ای،

می خواهم به شما بگویم دفتر ایام ورق خورده است و بخت از نظام برگشته است ، آبرویش به یغما رفته است و طشت رسوائیس از بام تاریخ افتاده است. کشف عورت شده است. خدا هم از شما رو گردان شده و ستاریت خود را باز گرفته است. آن دلیری ها که در کنج خلوت و در پرده تزویر می کردید فاش شده است. آه جگرسوختگان و جان باختگان و دهان دوختگان کارگر افتاده است و دامان و گریبان شما را سوخته است. خائفم که بگویم باب توبه هم به روی شما بسته شده است. شریعت هم از شما شفاعت نخواهد کرد که مشروعیت از شما گریخته است. ایران سبز از این پس دیگر آن ایران سیاه و ویران نیست. سبزی وسپیدی این جنبش به عنایت و اجابت الهی بر سیاهی جور شما پیشی گرفته است. خاک و آب و آتش و ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا به فرمان خدا بر علیه شما بشورند.

سالها اعوان و انصار شما زیر چتر حمایت و ولایت شما چون شغالان گرسنه در پوستین خلق افتادند و امنیت و عدالت را از مردم ربودند، دهانشان را بستند، عزتشان را ستاندند، راحتشان را گرفتند، گلویشان را فشردند، خون در دل و اشک در چشمشان نشاندند، زهر قساوت را به آنان چشاندند و چون قومی اشغال شده به اسارتشان گرفتند، حقوقشان را پامال کردند، آزادیشان را به تاراج بردند، حرمتشان را شکستند، افکارشان را به سخره گرفتند، دینشان را وارونه کردند، کارخانه مقدس تراشی تراشیدند، و به نام دین خرافه فروختند، کامشان را تلخ و روزشان را شب کردند، دست خیانت در صندوق آراء شان گشودند، و پای اهانت بر کرامتشان نهادند، دانشگاه ها را به دست جهال سپردند، و بیت الاحزانی بنام صدا و سیما را از دروغ و تهمت انباشتند، و درس غلامی و غمناکی به مردم دادند. نظر حرام نمودند و خون خلق حلال، اجتماعات دروغین و گزاف بر پا کردند، و لاف زنان به مردم دنیا فروختند که همگان عاشقان سینه چاک نظام ولایتند. در زندانها و قتلگاه ها از قتل و تجاوز و تعدی و ضرب و شتم و جرح و شکنجه آن کردند که مغولان نکردند، شرع و قانون را زیر پا گذاشتند، و علم جهل و تعصب برافراشتند، نادانان را بر کشیدند و دانایان را فروکوفتند، لذت را از جوانان و حرمت را از پیران دریغ داشتند، آیت الله های رنگین ساختند و فتاوای سنگین از آنان گرفتند تا نویسندگان و ناقدان را به طناب توحش خفه کنند و به ساطور سبعیت بند از بند بگشایند، در پی مالیخولیای دشمن ستیزی هر روز مهلکه ای و معرکه ای تراشیدند و جمعی را به بند کشیدند، و اقاریر مضحک بر زبانشان نهادند و کیفرهای مهلک بر جانشان.عمله استبدادنظامی و قضایی بیداد را به نهایت رساندند، گویی نظام قسم خورده بود که از صدام و حجاج چیزی کم نیاورد.

این مکرهای سرد و رندی های واژگونه و زیرکی های ابلهانه، و ستم های آشکار و نهان و زور و تزویر های گران و حق کشی ها و آدم کشی ها و تقلب ها و تخلف های پر عفونت ودراز مدت ، آتشی در وجدان رعیت افروخت که کاشانه ولایت را بسوخت. آن اعتراض پس از انتخابات نه "رزمایش" بود، نه" فتنه" و نه" مسجد ضرار" (که دارالضرب شما هر روز مهری بر آن می زند)، بل طغیان و غلیان غیرت بود بر علیه غارت. وجدانهای بیدار، بر رای خود، بر انتخاب خود، بر حقوق شهروندی خود، بر آزادی اندیشه خود، غیرت ورزیدند و بر غارتگران رای و حقوق و آزادی، آرام و متین شوریدند. دزدان سراسیمه بر خود پیچیدند،ولی ما صدای خنده خدا را شنیدیم که در فضا پیچید. او از ما راضی بود. دعای ما را شنید و جانیان و بانیان را رسوا کرد. مرگ ترانه (موسوی)، ترانه مرگ استبداد بود.

آقای خامنه ای، بارها حافظان ،حکام جائر زمانه را بزبان رمز موعظه کردند که:

با دعای شب خیزان ای شکر دهان مستیز در پناه یک اسم است خاتم سلیمانی

و گفتند:

مکن که کوکبه دلبری شکسته شود چو بندگان بگریزند و چاکران بجهند

نشنیدند و عاقبتشان را شنیدی.

جنبش سبز برای آفریدن ایرانی سبز اکنون محکم نهاد شده است. چون شجره طیبه ای که پایی در زمین و سری در آسمان دارد و به اذن خدا در ثمر بخشی است (اصلها ثابت و فرعها فی السماء – سوره ابراهیم). این جنبش شهید سبز خود، شعر و شاعر سبز خود، ادب و هنر و گوینده و گفتمان سبز خود را پیدا کرده است. محصول بیست سال جهاد فرهنگی و دردمندانه روشنگران و پیکارگران عرصه سیاست و فرهنگ است. بیهوده می کوشید با نظامی گری و انوری پروری به سبک سلطان سنجر و سلطان محمود آن را در هم بشکنید. خود را مگر بشکنید.

این نه آن شیر است کز وی جان بری یا ز پنجه قهر او ایمان بری

فرو ریختن رعب رعیت و زوال مشروعیت ولایت بزرگترین دستاورد شورش غیرت بر غارت بود و شیر خفته شجاعت و مقاومت را بیدار کرد. نه تطاول نظامیان نه تجاوز حرامیان،نه خاک افشاندن در چشم مروت نه باد افکندن درآستین ژنده قدرت، نه تکیه بر سبعیت حیوانی نه حمله به علوم انسانی، نه مداحی مداحان مزدور نه شاعری شعر فروشان کم شعور ،هیچکدام قامت مقاومت را خم نخواهند کرد. استبداد دینی رسوای کفر و دین شده است. و در مزرع سبز جنبش هنگام دروی آن رسیده است. ما این را به دعا از خدا خواسته ایم وخدا با ماست.

برگشتن بخت و روزگار شاهدی شیرین تر از این ندارد که عیدهای شما همه عزا شده است. و هر چه روزی شما را می خنداند اینک می گریاند و می لرزاند. دانشگاهی که می خواستید به پابوس شما بیاید، اکنون به کابوس شما بدل شده است. تظاهرات خیابانی، اجتماعات آئینی، رمضان و محرم ،حج و روضه و ماتم همه برای شما نماد نحوست شده اند و به زیان شما روان می شوند.

ما نسل کامکاری هستیم.ما زوال استبداد دینی را جشن خواهیم گرفت. جامعه ای اخلاقی و حکومتی فرادینی طالع تابناک مردم سبز ماست.

ما آزادی را ارج خواهیم نهاد و قدر خواهیم دانست، همان آزادی که شما به آن ظلم کردید و قدرش را ندانستید و اکنون مظلمه اش را می برید. فاشیسم مشربان به شما فروختند که آزادی یعنی بوالهوسی و اباحی گری و لاابالی روشی. و ندانستید که شفای امراض مهلک نظام شما در این خجسته آزادی است. بی جهت بدنبال مفسدان اقتصادی می گردید (که در آن هم عزمی و جدیتی نیست). اگر مطبوعات را آزاد می گذاشتید، فسادها را رو می کردند و مفسدان جرات فساد نمی کردند. می گذاشتید نقد شما را بگویند تا شما هم به ورطه استبداد رای و نخوت شوکت و فساد قدرت در نمی افتادید. می گذاشتید سخن راستین مردم را با شما در میان بگذارند تا مستی بی خبری از سرتان بپرد. آنها مدارس میهن اند، نه "پایگاه دشمن." و چه باک که درهای مدارس باز باشد و شما هم در آن شاگردی کنید.

ما دیانت را هم ارج خواهیم نهاد، همانکه شما آن را بازیچه مصالح قدرت خواستید و بنام آن درس غلامی و غمناکی به مردم دادید و ندانستید که شادی و آزادی با ایمان راستین همپیمانند و اجبار فقیهانه، حریت مومنانه را می ستاند و قدرت شریعت مدار هم قدرت و هم شریعت را فاسد می سازد. حکومت بر مردمی شاد و آزاد و آگاه و چالاک افتخار دارد نه رعیتی دربند و غمناک.

[][][]

با خود می گویم برای که اینها را می نویسم؟ برای نظامی که بخت از او برگشته و آب از سرش گذشته وتشنه در سراب مانده وخیمه بر خراب زده و چشم نجابتش بسته و ستون صلابتش شکسته و از چشم خواص و عوام افتاده و طشت رسوائیش از بام افتاده است؟ و آنگاه به یاد می آورم کلام خالق سبحان را در ذکر حکیم که:

و اذ قالت امه منهم لم تعظون قوما الله مهلکم او معذبهم عذابا شدیدا قالوا معذره الی ربکم و لعلهم یتقون (آنان پرسیدند چرا کسانی را موعظه می کنید که خدا قطعا هلاک و عذابشان خواهد کرد، موعظه گران گفتند عذری است تا خدا ما را به گناه آنان نگیرد، شاید هم پند ما در آنان درگیرد – سوره اعراف 164)

بارخدایا تو گواه باش، من که عمری درد دین داشته ام و درس دین داده ام. از بیداد این نظام استبداد آئین برائت می جویم و اگر روزی به سهو و خطا اعانتی به ظالمان کرده ام از تو پوزش و آمرزش می طلبم.

ای خدای خرد و فضیلت! به صدق سینه مردان راستگو و به آب دیده پیران پارسا دعای ما را هم با دعای سحرخیزان و روزه داران و عابدان و صالحان همراه کن و شکوه دردمندانه ما را بشنو و بر سینه های بریان و چشم های گریان ستمدیدگان رحمت آور و بیش از این خلقی را پریشان و خروشان مپسند. دوستان خود را به دست دشمنان مسپار و خرد و فضیلت را از اسارت این نامردمان به در آر

. باد را بگو تا خیمه استبداد را بر کند و آتش را بگو تا ریشه بیداد را بسوزاند. آب را بگو تا فرعون ها را غرق کند و خاک را بگو تا قارون ها را در خود کشد. ابرها وباران ها را بگو تا رحمت و عدالت و شادی و شفقت بر این قوم مظلوم محروم ببارند و خارزار رذیلت ظالمان را به گلزار فضیلت عادلان بدل کنند.

آب و دریا ای خداوند آن توست باد و آتش جمله در فرمان توست

گر تو خواهی آتش آب خوش شود ور نخواهی آب هم آتش شود

تو بزن یا ربنا آب طهور تا شود این نار عالم جمله نور

۱۳۸۸/۰۶/۱۵

بیانیه شماره 11 میرحسین موسوی خطاب به ملت ایران


میرحسین موسوی بیانیه ای خطاب به ملت ایران صادر کرد. در این بیانیه امده است: ما «امید» را سرمایه خود قرار داده‌ایم تا حاکی از هویت ایرانی‌مان باشد؛ امیدی که این ملت را از گردنه‌های سخت تاریخ عبور داده و حیات او را در تلخ‌ترین روزهای این سرزمین تداوم بخشیده است؛ راه سبز امید.

به گزارش "کلمه" در این بیانیه ضمن تاکید برحفظ نظام در مقابل مطامع بیگانگان و دفاع از جمهوری اسلامی اتخاذ رویکردی اجتماعی برای حل مسئله ضروری دانسته شده است. در این بیانیه آمده است : برخلاف آنچه دستگاه‌های تبلیغاتی دولتی سعی در القای آن دارند، این ما هستیم که بازگشت اعتماد و آرامش به فضای جامعه را خواهانیم و این ما هستیم که از هر اقدام تندروانه و خشن امتناع می‌کنیم.

در این بیانیه همچنین بر ضرورت استفاده کامل ازظرفیت های قانون اساسی، سویه اجتماعی شکل گیری راه سبز امید، تلاش برای استیفای حقوق ملت و بازگشت به آرمان های مغفول و مظلوم انقلاب اسلامی تاکید شده است. موسوی در پایان نیز راهکارهای نه گانه برای برون رفت از بحران ارائه کرده است.

به گزارش "کلمه" متن کامل بیانیه شمار 11 میرحسین موسوی بدین شرح است:

بسم الله الرحمن الرحیم
مردم شریف، آزاده و آگاه ایران!
نزدیک به سه ماه پیش از این زمانی که شما در انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری شرکت کردید، با این باور به پای صندوق‌های رأی رفتید که با تأکیدهای مکرر مسئولان و تلاش نهادهای مدنی، از آرای تان در برابر مقاصد قدرت‌طلبانه گروهی اندک پاسداری خواهد شد. اما تخلف‌ها و تقلب‌های سازمان‌یافته و حوادث تلخی که متعاقب آن صورت گرفت، از رویدادی که بنا بود سرمایه‌ای برای ملت ما فراهم آورد تاسفی بزرگ باقی گذاشت. مشکلی که می‌توانست در فرآیندی منصفانه و بی‌طرفانه مهار شود با بی‌تدبیری مسئولان امر، با یورش تبلیغاتی رسانه‌های دولتی و حمله نیروهای امنیتی رسمی و غیررسمی به تجمعات آرام و مسالمت‌آمیز مردم، به بروز انشقاق، ابهام و اختلاف عمیق و گسترده اجتماعی منجر شد، وضعیتی که پیامد بلافصل آن جز گسسته شدن رشته‌های اعتماد میان مردم و حکومت نیست.

جمع کثیری از دلسوزان حوزه‌های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی کشور و نیز مراجع عظام تقلید و نیروهای آگاه حوزه‌های علمیه نسبت به افسانه‌پردازی‌های رسانه‌های دولتی و حوادثی چون برگزاری دادگاه‌های نمایشی فاقد پشتوانه حقوقی و شرعی، برملا شدن فهرست بلند قربانیان، برخوردهای غیرانسانی با بازداشت‌شدگان و افشای وجود بازداشتگاه‌های غیرقانونی واکنش نشان داده و خواستار رسیدگی به آنها هستند، بلکه همه دلبستگان به نظام جمهوری اسلامی، این دستاورد مبارزات یک صد ساله مردم و تبلور مطالبات اساسی آنان برای دستیابی به آزادی، استقلال، عدالت و پیشرفت در سایه دینداری، اینک نگرانند.

حفظ تمامیت ارضی و استقلال ملی و صیانت از کیان کشور در مقابل مطامع بیگانگان و دفاع از اصل نظام جمهوری اسلامی در روند شتاب‌زده حوادثی که پی‌در پی رخ می‌دهند چاره‌چویی برای خروج از شرایط موجود را بیش از پیش ضروری ساخته است، هرچند همه به خوبی آگاهیم که در درون دستگاه‌های حكومتي و شبه‌حكومتي افرادی وجود دارند که تنها راه ادامه حضور خود در قدرت را التهاب‌آفرینی و بحران‌زایی‌های پیاپی و طفره رفتن از حل مشکلات و نابسامانی‌هایی می‌دانند که خود مسبب آنها بوده‌اند.

آنها همچنان به دنبال پوشاندن و پنهان کردن بحران های موجود با بحران های بزرگ تر و توسعه رفتارهای نابخردانه خود به مرزهایی خطرناک‌ترند، تا جایی که پس از ایجاد این همه پیچیدگی در فضای کشور اینک بي‌توجه به عواقب سنگين رفتارهاي خود با بهانه جویی‌های واهی زمزمه هایی خطرناک از جمله زمزمه تسویه های وسیع از دانشگاهیان آزاده و متعهد را سر می‌دهند.

از این روست که اتخاذ رویکردی اجتماعی (و نه صرفاً حکومتی) برای حل مسئله به ضرورتی اجتناب‌ناپذیر تبدیل شده است، ضرورتی که لازمه آن، بهره‌گیری از ظرفیت‌های مردمی نظام جمهوری اسلامی است.

اساس چنین رویکرد متفاوتی، پذیرش واقعیت تعدد و تنوع باورها و نگرش‌های موجود در خانواده بزرگ، باستانی و خداجوی ایران زمین است. این راه و رسم پیامبران الهی و جانشینان آنان بوده و نشان از سنتی الهی دارد که مقام و کارکرد هدایت نشان دادن راه است و وظیفه داعيان دين به فراهم ساختن بستر مناسب برای رشد و شکوفایی توانمندی‌های انسان جهت تعالی و تکامل محدود می‌شود.

تاریخ به روشنی نشان می‌دهد که هر گاه حکومت‌ها خواسته‌اند به سوی محو تعدد و تنوع موجود در جوامع بشری دست دراز کنند، چاره‌ای جز متوسل شدن به چهره‌های ظاهرا گوناگون اما در جوهر یکسان استبداد نداشته‌اند، راه حل‌هایی که نتیجه آن نه یکدست شدن افراد جامعه، بلکه بروز نفاق و دوچهرگی در زندگی مردم خواهد بود و بس. اتخاذ چنین رویه‌ای نه ممکن است و نه براساس آنچه آموزه‌های قرآنی به ما یاد می‌دهد مطلوب است.

پس از حوادثی که در این مدت کوتاه بر جامعه ما گذشت کیست که نداند وضعیتی که ایران امروز در آن قرار دارد حاصل استیلای چنین طرز تفکر اشتباهی بر تصمیم‌گیری‌های کلان كشور است. دستیابی به این وجدان عمومی دستاورد بزرگی است که گاهی قرن‌های متمادی از عمر ملت‌ها و تمدن‌ها صرف تحصیل آن می‌شود و چه هزینه‌های گزافی که در این راه نمی‌پردازند. اما مردم ما این موهبت بزرگ را با هزینه هایی بسیار اندک و ظرف مدتی کوتاه به دست آوردند.

مردم ما اینک با پوست و گوشت و استخوان خود دریافته‌اند که تنها راه همزیستی مسالمت‌آمیز سلیقه ها و گرایش‌ها، و اقشار، اقوام، مذاهب و ادیان گوناگونی که در این سرزمین پهناور زندگی می‌کنند اذعان به وجود تنوع و تعدد شیوه‌های زندگی و اجتماع بر کانون آن هویت دیرینه‌ ای است که آنان را به یکدیگر پیوند می‌زند، اگرچه فهم‌های ضعیف و باژگونه از دین هضم نکنند که این اذعان نه بدان معناست که اسلام ناب دین حق و آئین خاتم و صراط مستقیم نیست، بلکه یعنی اجباری در دین وجود ندارد، به درستی که راه از بیراهه بیان شده است. لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی.

از اینروست که علیرغم تمامی حوادث تاسف بار و مرارت‌خیز این ایام، مردم ما اینک به نتایجی بسیار ارزشمندتر و ماندگارتر از انتخاب یک فرد دست یافته‌اند و این آن چیزی است که آنها را نسبت به اقدامشان برای شرکت در رویداد انتخابات و هزینه هایی که در قبل و بعد از آن متحمل شده اند دلگرم می کند.

در ماه هایی که گذشت نیرویی عظیم از ملت ما آزاد شد، نیرویی که باید به کارآمدترین شیوه برای سعادت بلندمدت او به خدمت گرفته شود. مردم ما از آنچه می‌خواهند آگاهند. آنان تصویر شکوهمند اراده خود را در آیینه آنچه که سپری شد مشاهده کرده‌اند و می‌دانند که سرمایه و توان تحقق بخشیدن به خواست‌های خود را دارند و در این میدان انبوه نخبگان و زبدگان دوشادوش آنان ایستاده‌اند. لذاست که اینک همه ما از یکدیگر می‌پرسیم چه باید کرد؟ این سوالی از سر ناامیدی و یا بلاتکلیفی نیست، بلکه می‌پرسیم با این سرمایه عظیم، با این امید تجدید حیات یافته و با این توانمندی‌های فراهم شده چه باید کرد؟

به راستی چه باید کرد؟ در پاسخ به اين پرسش نخستین قدم آن است که بدانیم چه باید بخواهیم تا بهترین و بیشترین را خواسته باشیم. اگر در یافتن پاسخ این سوال خطا کنیم قطعا همه یا بخشی از این سرمایه فراهم آمده را از دست داده ایم. بلکه حساسیت این انتخاب بسیار بیشتر از این است.
نیروی عظیمی که ملت ما فراهم آورده توان آن را دارد که کشور را به سکویی بلند برای جهش به سوی پیشرفت‌های مادی و معنوی ارزشمند ارتقا دهد و یا در یک آنارشي درازمدت فرو برد. این که نتیجه حرکت ما چه خواهد بود تماما به انتخاب درست ما در این مرحله بستگی دارد.

برخلاف آنچه دستگاه‌های تبلیغاتی دولتی سعی در القای آن دارند، این ما هستیم که بازگشت اعتماد و آرامش به فضای جامعه را خواهانیم و این ما هستیم که از هر اقدام تندروانه و خشن امتناع می‌کنیم. ما خواسته‌هایی بسیار روشن و منطقی داریم. ما حفظ جمهوری اسلامی را می خواهیم، و تقویت وحدت ملی، و احیای هویت اخلاقی نظام و بازسازی اعتماد عمومی به عنوان اصلی‌ترین مولفه قدرت ساختار سیاسی کشور جز با پذیرش حق حاکمیت مردم و کسب رضایت نهایی آنان از نتایج اقدامات حکومت، و شفافیت در تمامی اقدامات از طریق اطلاع‌رسانی مستمر ممکن نیست. در نهضت سبزی که آغاز شده است ما امر غيرمتعارف و نابهنگامی نمی خواهیم. آنچه ما می‌خواهیم استیفای حقوق از دست رفته ملت است.

استیفای کدام حقوق؟ در درجه نخست حقوقی که قانون اساسی برای مردم در نظر گرفته است و مطالبه برای اجرای بی‌کم و کاست و بدون تنازل آن. آری! در قانون اساسی برای اداره برخی از شئون کشور راهکارهایی ارائه شده است که شاید زمانی پاسخگوی مقتضیات جامعه و جهان ما نباشد. اما در بخش‌هایی دیگر از همین قانون راه روشن اصلاح آنها پیش‌بینی شده است.

در میثاق ملی ما مشروعیت همه ارکان حکومت متکی به رأی و اعتماد مردم است، تا جائی که اگر دقیق ملاحظه شود خواهیم دید حتی نهاد نظارت‌ناپذیری چون شورای نگهبان از هیمنه نگاه مردم به دور نیست. آری! در قانون اساسی وظایفی سنگین، از جمله وظیفه نظارت بر انتخابات بر عهده شورای نگهبان قرار گرفته است؛ انسان‌های غیرمعصومی که ممکن است در دام خطا و گناه بیفتند و دچار وسوسه قدرت شوند.

اما در همین قانون به صراحت اعلام می‌شود که برگزاری اجتماعات از سوی مردم آزاد است. اگر تنها همین اصل از میثاق ملی ما به درستی اجرا شود حتم داشته باشید که هیچ یک از ارکان حکومت هرگز امکان سوء‌استفاده از موقعیت خود را پیدا نمی‌کند.

قانون اساسی ما پر از ظرفیت‌هایی است که هنوز به فعلیت نرسیده‌اند؛ مسئولان گاهی با این حقیقت به گونه‌ای برخورد می‌کنند که گویی به عنوان امری مستحب مخیرند همچنان استفاده‌های بیشتری از ذخائر قانون اساسی ببرند. نه! هرگز چنین نیست. آنها مکلفند که این ظرفیت‌ها، آن هم تمامی این ظرفیت‌ها را به فعلیت برسانند.
قانون اساسی مجموعه‌ای یکپارچه است و نباید بر روی بخش‌هایی از آن که منافع اشخاص و یا گروه‌هایی خاص را تامین می‌کند به صورت اغراق‌آمیز تاکید شود و بخش‌هایی دیگر که حقوق مردم را دربر گرفته است معطل باقی بماند، یا ناقص به اجرا درآید.

پس از سی سال ما هنوز با اصولی از این میثاق ملی روبرو هستیم که سخن گفتن از اجرایشان دست‌اندرکاران را به خشم می‌آورد، به صورتی که گویی گوینده با جمهوری اسلامی مخالفت کرده است.
تأمین آزادی‌های سیاسی و اجتماعی، رفع تبعیض، امنیت قضایی و برابری در مقابل قانون، تفکیک‌ناپذیری آزادی، استقلال و تمامیت ارضی کشور از یکدیگر، مصونیت حیثیت، جان و مال اشخاص، ممنوعیت تفتیش عقاید، آزادی مطبوعات، ممنوعیت بازرسی نامه‌ها، استراق سمع و هر گونه تجسس، آزادی احزاب و جمعیت‌ها، آزادی برگزاری اجتماعات، تمرکز دریافت‌های دولتی در خزانه‌داری کل، تعریف جرم سیاسی و رسیدگی به آن با حضور هیئت منصفه، آزادی بیان و نشر افکار در صدا و سیما و بی‌طرفی آن و . . . هر یک اصولی روشن از قانون اساسی ما را به خود اختصاص داده‌اند؛ اصولی که به راحتی و صراحت نقض می‌شوند و یا به صورتی ناقص و براساس تفسیرهای مخالف با روح این میثاق ملی به اجرا درمی‌آیند، تا جایی که در اجرای اصل ساده و روشنی چون آزادی تدریس زبان‌های قومی و محلی به صرف سلیقه و پسند شخصی مانع ایجاد می‌شود.

مشابه همین برخورد گزینشی با آرمان‌های انقلاب اسلامی نیز صورت گرفته است. ما خواستار احیای آن بخش فراموش شده از اهدافی هستیم که این نهضت عظیم به امید تحقق آنها آغاز شد. چه شعارهای بزرگی از انقلاب که اینک دم زدن از آنها روی کسانی را ترش می‌کند، تا جائی که گویی اینها شعارهای ضدانقلاب بوده‌اند.

نمونه‌ای از آنها آزادی است؛ آزادی عقیده، آزادی بیان، آزادی پس از بیان، آزادی انتخاب کردن و انتخاب شدن، آزادی به تمامی آن معنای جلیلی که مردم ما در بهمن 57 تأمین آن را یکی از مهمترین اهداف خود می‌دانستند، به صورتی که پیروزی انقلاب را بهار آزادی نامیدند. این آزادی به مفهوم آزادی سیاسی و حق انتقاد بی‌هراس از حاکمان بوده است.

و مظلوم‌تر از انقلاب اسلامی، جمهوری اسلامی و قانون اساسی، خود اسلام است؛ دینی که بسیار از آن نام می‌برند و اندک به آن عمل می‌شود. چه بسیار که دین را سرند می‌کنند، هر چه از آن که منافعشان ایجاب نکند به فراموشی می‌سپارند و سلیقه‌ها و مصلحت‌های خود را متن اسلام می‌نامند، تا جایی که دروغ به مشخصه‌ای غیرقابل تفکیک از صدا و سیما تبدیل شود و زشت‌ ترین بداخلاقی‌ها نشانه تعهد به دین پیامبری تلقی گردد که برای تکمیل بزرگواری‌های اخلاقی مبعوث شده است؛ شکنجه زندانیان و کشتن آنان، و اعمالی که قلم از ذکرشان شرم می‌کند.

اگر برای حکمرانی مبتنی بر دین تنها یک رسالت وجود داشته باشد آن این است که زمینه را برای زندگی توأم با ایمان آماده‌تر کند. پس چرا فاصله جامعه ما با زندگی ایمانی روزبه‌روز بیشتر می‌شود؟ این فاصله میراث انقلاب نیست. در تابستان گرم 58، چه بسیار بودند کسانی که برای نخستین بار رمضان را روزه گرفتند و از این تجربه خود لذت بردند؛ میراث انقلاب ما این بود.

میراث انقلاب ما معنویتی بود که در دوران دفاع مقدس جامعه را فرا گرفت. میراث انقلاب ما پرورش روح‌های بزرگ و اخلاص‌های مثال‌زدنی بود. انقلاب ما نشان داد می‌تواند نورانیتی را که جامعه تشنه آن است تأمین کند. آخر یک بار هم که شده میراثی را که از امام خود تحویل گرفتیم با ایران امروز مقایسه کنیم؛ جامعه‌ای سودازده که در آن تحجر دولت‌سازی می‌کند؛ جامعه‌ای تقلب‌زده، دروغ‌زده.

برخورد گزینشی با پیام دین و آن را مناسب سلیقه و منافع خود درآوردن، خرافه و تحجر را به دامن آن بستن، پول و زور را جایگزین حکمت و موعظه حسنه کردن و بخش‌هایی از روحانیت، این شجره هزار ساله را دولتی ساختن بیش از این هم نباید نتیجه بدهد. زمانی که امام ما از اسلام ناب محمدی(ص) نام می‌برد و آن را در مقابل اسلام تحجرگرا و اسلام آمریکایی قرار می‌داد چنین روزهایی را می‌دید. این پوستین وارونه اسمش اسلام هست، اما رسمش اسلام نیست.

ما خواستار بازگشت به اسلام ناب محمدی(ص)، این دین غریب هستیم. و خداونده وعده داده است که ما را به راه‌های رسیدن به این تحفه آسمانی هدایت کند. والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا. و کسانی که در راه ما کوشش کنند به تحقیق آنان را به راه هایمان هدایت می‌کنیم.

آیا در این چند ماهه ندیدید که او چگونه به این وعده عمل کرد؟ پروردگار ما ایمان‌هایمان را ضایع نکرد و نخواهد کرد، زیرا او به خلاف مدعیان، نسبت به مردم دلسوز و مهربان است. و ما کان الله لیضیع ایمانکم ان الله بالناس لرئوف رحیم. کام ملت از آنچه که گذشت تلخ است، اما کیست که دستاوردهای حاصل شده در عين اين تلخكامي‌ها را ناچیز بشمارد؟ ما با پوست و خون خود عظمت آنچه در این ایام کوتاه حاصل شده است را درک می‌کنیم.

ما چه کردیم که به این دستاوردها رسیدیم. حقیقت آن است که جز ایمان به وعده الهی عملی متناسب با این همه پیشرفت نداشته‌ایم. به حوادث این ایام بنگرید و در هر كدامشان راه های خدا را که یکی پس از دیگری پیش پای ما گشوده شدند ملاحظه کنید. آنها را هم که ببندند دادار از وفا به وعده‌ای که داده است عاجز نمی‌شود و راه‌هایی دیگر پیش پای کسانی که برای او می‌کوشند می‌گشاید؛ راه‌هایی امن، راه‌هایی هموار، راه‌هایی مستقیم که بدون تردید ما را به مقصد می رسانند.

چرا به خداوند توکل نکنیم حال آن که راه‌هایمان را به ما نشان داده است؟ و ما لنا الا نتوکل علی الله و قد هدانا سبلنا. با دسترسی به چنین راه‌هایی ما نیاز به تخطی از قانون، پشیمانی از مسالمت، توسل به تخریب یا وارد شدن به هر کوره راه دیگری نداریم.

و در آن سو نگاه كنيم كه مخالفان مردم با قدم گذاشتن در بی‌راهه ‌ها چگونه رو به نشيب مي‌روند. فرزندان انقلاب را به زندان انداختند تا اوهام خويش را ارضا كنند. آنها چه نتيجه‌اي براي اين كار خود توقع داشتند؟ بدن رنجور قرباني ترور را به بند كشيدند و ضارب او را آزاد و متمتع قرار دادند.

آنها انتظار داشتند از اين كار جز ريختن آبروي خود چه سودي ببرند؟ در سراشيبي كوره‌راهي كه درون آن افتاده بودند خردشان جا ماند و عنانشان در دست افراط‌گراني قرار گرفت كه نيمه‌هاي شب به خوابگاه دانشجويان غريب و مظلوم حمله مي‌كنند و رايج‌ترين كلمات در فرهنگ لغاتشان دشنام‌هاي ركيك است.

رهروان راه‌هاي خدا به اميدي كه از وعده او داشتند رسيدند؛ آيا مسافران بیراهه نيز به آن چيزي كه بايد انتظارش را مي‌كشيدند نرسيده‌اند؟ ملاحظه تقيه و تملق اين و آن و شنيدن بوي حرص و بخل و آز از دهان تمجيدگران، برخورداري از حمايت خطيبي كه از منبر مقدس نمازجمعه به خشونت تشويق و به اعتراف‌گيري مباهات مي‌كند؛ ترس، ترس از تنهايي، ترس از آينده،‌ ترس از عاقبت، ترسي كه با ترساندن ديگران پنهانش مي‌كنند.

مردم فداکار ایران! پیمانی است بر ذمه فرزندان انقلاب اسلامی که در بازگرداندن آن به اصل نخستین‌اش از بذل هیچ کوششی کوتاهی نکنند، و عهدی است بر عهده همراهان و یاران شما که در راه مبارزه با متقلبان و دروغگویان به سرمایه اجتماعی و اعتمادی که ایجاد شده است، خیانت ننمایند.

در عین حال تکلیفی است بر همه ما که اگر مصلحت کشور و مردم را در امری دیدیم از ملامت نترسیم و از شجاعت دریغ نورزیم. بنا بر چنین تعهداتی اینجانب برای رسيدن به آرمان‌هایی که پیش روی خویش داریم به جز ادامه راه سبزی که در این چند ماهه دنبال کرده‌اید پیشنهاد نمی‌کنم؛ راه سبز امید.
راهی که از پیش از انتخابات آغاز کردید و همچنان با عزم های استوار در آن گام می زنید. راهی که با دعا و ندا و تکبیر، با گردهمایی های بزرگ و کوچک، با کوشش ها و جوشش ها و گفتگوها و پرس و جوهای خود همچنان در آن قرار دارید.

ما برای اشاره به جنبشی که آغاز کرده ایم از عنوان «راه» استفاده می کنیم تا توفیق‌ ‎هایی که در هر مرحله به دست می‌آوریم پایان کار ندانیم و همواره نگاه به کمالی برتر بدوزیم. علاوه بر آن ما در این مسیر چشم به جاده‌هایی داریم که هدایت الهی پیش‌پایمان قرار می‌دهد. ما می‌اندیشیم و تدبیر می‌کنیم، اما ایمان داریم که در عمل، تنها راه‌هایی که او برایمان می‌گشاید از خود کارسازی نشان می‌دهند.

ما در راهی که خداوند پیش رویمان قرار داده است از نماد «سبز» استفاده کرده‌ایم تا پرچم دلبستگی نسبت به اسلامی باشد که اهل بیت پیامبر(ع) آموزگاران آن بوده‌اند؛ اهل بیت خرد، اهل بیت محبت، اهل بیت نورانیت.
و ما «امید» را سرمایه خود قرار داده‌ایم تا حاکی از هویت ایرانی‌مان باشد؛ امیدی که این ملت را از گردنه‌های سخت تاریخ عبور داده و حیات او را در تلخ‌ترین روزهای این سرزمین تداوم بخشیده است؛ راه سبز امید.

چندی پیش، زمانی که از این نام برای بیان ویژگی‌های حرکت شما استفاده کردم تصور برخی بر آن قرار گرفت که حزب یا جبهه‌ای جدید در حال تشکیل است، حال آن که این راه به هیچ وجه مشابهی و یا جایگزینی برای سامان‌هاي سیاسی رسمی نیست و نیاز به آنها را منتفی نمی کند، بلکه حرکتی اجتماعی و دامنه دار برای ترمیم و ایجاد برخی از بنیادین ترین زیرساخت‌های سیاسی است که همه شئونات کشور را تحت تاثیر قرار خواهد داد و از جمله تشکل‌ها و احزاب برای فعالیت ثمربخش بدانها احتیاج مبرم دارند.

قطعا جامعه ما برای محقق کردن فضای باثبات سیاسی به احزاب صالح و قدرتمند نیازمند است و چه بسا زمانی که زمینه برای فعالیت موثر و مفید سامان های سیاسی فراهم شود اینجانب و برخی از همفکران شما نیز کوشش های خود را در چارچوب تشکلی متعارف از این نوع قرار دهیم. اما راه سبز امید تشکلی از این نوع نیست.

تحزب اساسا به معنای آن است که گروهی از همفکران در سازمانی مشخص و دارای سلسله‌مراتب شناخته شده گردهم بیایند. همچنین در یک حزب تأکید بر بیشترین همفکری و وحدت حداکثری در عقاید است، حال آن که راه ما به عنوان مسیری که تجدید و تقويت هويت ملی را هدف گرفته، بر وحدت حول حداقل نکات مشترک تکیه می‌کند؛ مجموعه‌ای پیام‌محور و متشکل از تمامی سازوکارهای مدنی کوچک و بزرگ که در مسیر خود هدفی مشترک را انتخاب کرده‌اند.

صورت ظاهری اقداماتی که برای تداوم و تقویت حرکت کنونی مردم انتخاب می‌شود در حکم لباسی است که بر قامت آن می‌دوزیم، و فاخرترین لباس‌ها تنها در صورتی برازنده خواهد بود که به فراخور واقعیت برده شود. واقعیت موجود در کشور ما نسبت به آنچه که در گذشته بود تغییرات شگرفی کرده است.

آنچه اینک در جامعه ما نقش‌آفرینی می‌کند شبکه اجتماعی خودجوش و توانمندی است که در میان بخش وسیعی از مردم شکل گرفته و نسبت به پایمال شدن حقوق خود معترض است. این شبکه دارای ویژگی‌های منحصر به فردی است که به هنگام تصمیم‌گیری در مورد راه‌حل‌ها و اقدامات آتی، باید به آنها توجه کرد. آنچه اينجانب در پاسخ به سوال چه بايد كرد پيشنهاد مي‌كنم تقويت و تحكيم اين شبكه اجتماعي است.

تجربه چندین دهه از تاریخ ایران که ما از نزدیک شاهد آن بوده‌ایم نشان می‌دهد حرکات جمعی مردم ما تنها در دوران باروری، حیات و سرزندگی این هسته‌ها به نتیجه می‌رسند. آن چیزی که از آن به عنوان جامعه‌ای زنده و فعال نام می‌بریم، جامعه‌ای که به صورت موثر، آگاهانه و خلاق نسبت به حوادث واکنش نشان می‌دهد و امكان استبداد و تخطي ساختارهاي قدرت از خواست‌ خود را از ميان مي‌برد ترکیبی تشکیل یافته از چنین شبكه‌ قدرتمندي است.

وظيفه‌اي كه امروز بر عهده همه ما قرار دارد و به صورتي فطري از جمع‌هاي كوچك و بزرگ و حتي احزاب و تشكل‌هاي سياسي ما سر مي‌زند آن است كه به صورت هسته‌هاي معين براي چنين شبكه‌اي عمل كنيم.

از مهمترین نقاط قوت این شبکه، شکل طبیعی اجزای آن است. این واحدها عبارت از گروه‌هایی کوچک اما بسیار متکثر از همفکرانی است که در قالب روابط سابقه‌دار دوستی یا خویشاوندی یا همکاری نسبت به هم آشنایی و اعتماد پیدا کرده‌اند، به صورتی که انحلال آنها امکانپذیر نیست، زیرا به معنای انحلال جامعه است. این واحدها همواره وجود دارند، اما به صرف وجود، شبکه اجتماعی موثری را شکل نمی‌دهند.

با این همه اولین قدم در راه‌حل پیشنهادی اینجانب آن است که ما ایرانیان، در هر کجای جهان که هستیم، باید این هسته‎های اجتماعی را در میان خود تقویت کنیم. باید خانه‌هایمان را رو در روی یکدیگر بسازیم؛ به تعبیر قرآن خانه‌های خود را قبله قرار دهیم، یعنی به این هسته‌های اجتماعی که واحدهای بنیادین جامعه ما هستند بپردازیم، اهمیت آنها را بشناسیم و بیش از پیش به آنها رو کنیم تا قدرت‌های نهفته ای که دارند برای ما ظاهر شود. خانه های خود را قبله قرار دهیم؛ یعنی اگر تا پیش از این هر دو ماه یک بار همدیگر را ملاقات می‌کردیم اینک هفته ای دوبار گرد هم جمع شویم. قدرت شبکه های اجتماعی ما در این امر است.

گرد هم جمع شويم تا چه كنيم؟ اين نخستين سوالي است كه معمولا در چنين شرايطي از يكديگر مي‌پرسيم. ما معمولا تصور مي‌كنيم آنچه در اين گردهم‌آيي‌ها اهميت دارد كاري است كه در قالب آنها با كمك يكديگر به انجام مي‌رسانيم. البته این تصور درستی نیست، اما تصوری طبیعی است.

از این روست که واحدهاي اجتماعي اگر محوری برای فعالیت‌های ثمربخش قرار نگیرند به‌مانند درختانی که میوه‌هایشان چیده نشود بازدهی خود را از دست می‌دهند، لذا باید آنها را موضوع تلاش‌های اثرگذار اعتقادی، اجتماعی، سیاسی، علمی، فرهنگی، هنری، ورزشی، عام‌المنفعه و دیگر فعالیت‌های مدنی مشابه قرار داد تا در درازمدت و پس از عبور امواج حادثه و عاطفه همچنان به ایفای نقش تاریخ‌سازی که از آنها انتظار داریم بپردازند.

جمع‌های خویشاندوندی، همسایگی، دوستی، جلسات قرآن، هیئات مذهبی، کانون‌های فرهنگی و ادبی، انجمن‌ها، احزاب، جمعیت‌ها، تشکل‌های صنفی، نهادهای حرفه‌ای، گروه‌هایی که با هم ورزش می‌کنند یا در رویدادهای هنری حاضر می‌شوند، حلقه همکلاسی‌ها، گروه فارغ‌التحصیلانی که هنوز دور هم جمع می شوند، همکارانی که با یکدیگر صمیمیت یافته‌اند، و . . . ؛ هر کدام از ما در چندین نمونه از این زیرمجموعه‎های کوچک عضویت داریم و این دست‌مایه اصلی گفتگو و ارتباط میان هسته‌های جامعه ماست. بلكه تجربیات اخیر نشان داد خرده‌رسانه‌هایی که از این روابط زاده می‌شوند می‌توانند سریعتر و موثرتر از هر رسانه عمومی دیگر عمل کنند، مشروط بر آن که ظرفیت‌های این شبکه از طریق توافق بر روی یک آرمان بزرگ به فعلیت برسد.

ما زمانی موفق به برقراری ارتباط موثر با یکدیگر خواهیم شد که در شعاری مشترک همصدا شویم؛ شعاری دقیق و عمیق که قادر به تأمین خواسته‌های ما باشد. بخش مهمی از توانمندی‌هایی که اینک در شبکه‌های اجتماعی ما ایجاد شده است مرهون آن است که شعار و آرمانی مشترک پیدا کرده ایم.

تعادل طلايي ويژگي مهم اين شعار و آرمان است، به صورتي كه اگر بر آن بيفزاييم چه بسا كساني كه نتوانند يا نخواهند با آن همصدا شوند، و اگر از آن بكاهيم چه بسا قشرهايي كه اميدهاي خود را در آن نيابند. این بزرگترین سرمایه ماست که باید در پالایش و پاسداری از آن بیشترین دقت و همت را به کار بگیریم.

ما اگر صرفاً در یک انتخابات شرکت کرده بودیم برخورداری از حمایت اکثریت مردم برایمان کافی بود. اما در یک حرکت عظیم اجتماعی، اکثریت تنها زمانی به پیروزی می‌رسد که به اجماع نزدیک شود و آن گاه از مشروعیت غیرقابل‌مقاومت برخوردار خواهد شد که توجه خود را نسبت به دغدغه‌ها و حقوق کسانی که امروز یا فردا ممکن است متفاوت با او بیندیشند و در اقلیت قرار گیرند به اثبات برساند.

نمی‌توان از جامعه‌ای که بخش قابل توجهی از آن دچار جبر نان و از تأمین نیازها اولیه خود ناتوان است انتظار مشارکت گسترده در فرآیند توسعه سیاسی را داشت. البته عکس این رابطه نیز صادق است و جامعه‌ای که از آزادی‌ها و آگاهی‌های اساسی محروم شود در تأمین معیشتی که لیاقت آن را دارد نیز درمی‌ماند و حتی در عهد درآمدهای افسانه‌ای، به پیشرفتی بیشتر از صدقه‌پروری و واگذار کردن اختیار بازار و اقتصاد ملی خود به بیگانگان نائل نمی‌شود. ما بر این باوریم که آزادی زمانی دوام دارد که با عدالت توأم باشد.

به همان اندازه که محدودیت‌های جاری برای آزادی بیان و امکان برگزاری اجتماعات نگران‌کننده است، وجود فقر، فساد و تبعیض در سطحی گسترده چشم‌انداز دسترسی به جامعه‌ای آرمانی مبتنی بر قانون اساسی را تیره می‌کند، به ویژه آن که در سیاست‌ سال‌های اخیر دورنمای روشنی برای خروج از ا ین وضعیت ملاحظه نمی‌شود، به صورتی که وارد آمدن صدمات اساسی به تولید ملی، تداوم فعالیت سودآور اقتصادی را به یک آرزو و یافتن شغل مناسب را به دغدغه اصلی جوانان و خانواده‌های آنان مبدل ساخته است.

راه‌های خدا متکثر است و برای دفع ظلم و استبداد و تحقق ایرانی پیشرفته، ما نباید به قدم گذاشتن در یکی از آنها یا همراهی با یکی از همفکران خود اکتفا کنیم. ما در پیوندهای خود به نظمی نیاز داریم تا اگر دست تطاول و ظلم فردی یا افرادی از همراهانمان را ربود و واحد یا واحدهایی از این شبکه اجتماعی گسترده را ویران کرد، لطمه‌ای به حیات و پویایی آن وارد نشود و با تکیه بر خرد جمعی، در هر مرحله‌ای از این مسیر بتوانیم اهداف پیشاروی خویش را شناسایی و با بلندترین گام‌ها به سوی آن حرکت کنیم.

همچنین اگر در جناحی که قدرت خود را در مخالفت با مردم و خواسته های به حق آنان توهم کرده است خواستی برای برون رفت از بحران وجود داشته باشد حداقل آنچه که در این مرحله می تواند به این هدف کمک کند اقدامات زیر است:

1.تشکیل گروه حقیقت‌یاب و حکمیت مورد قبول همه ذینفعان در مورد انتخابات دهم ریاست جمهوری و رسیدگی به تخلفات و تقلب های انجام گرفته و اعمال مجازات برای خاطیان
2.اصلاح قانون انتخابات به صورتی که شرایط برای برگزاری عادلانه و منصفانه انتخابات و اطمینان مردم از این امر فراهم شود.
3.شناسایی و مجازات عاملان و آمران فجایعی که در حوادث پس از انتخابات بر علیه مردم صورت گرفته است در تمامی نهادهای نظامی، انتظامی و رسانه‌ای
4.رسیدگی به آسیب‌دیدگان حوادث پس از انتخابات و خانواده‌های جان‌باختگان، آزادی همه دست‌اندرکاران، فعالان سیاسی و نیروهای مردمی دستگیر شده، مختومه کردن پرونده‌ها، اعاده حیثیت از آنان و خاتمه یافتن تهدیدها و آزارهایی که همچنان برای واداشتن آنان به عدم تظلم و پیگیری حقوق شان صورت می گیرد.
5.اعمال اصل 168 قانون اساسي در خصوص تعريف جرم سياسي و رسيدگي به جرايم سياسي با حضور هيئت منصفه
6.تضمين آزادي مطبوعات، تغيير رفتار جانبدارانه صدا و سيما، رفع محدوديتهاي اعمال شده براي برخورداري احزاب، گروههاي سياسي و نگرشهاي مختلف از ارائه ديدگاههاي خود در رسانه‌ها، به ويژه صدا و سيما و اصلاح قانون رسانه ملی به صورتی که رسانه ملی نسبت به اعمال خلاف قانون خود پاسخگو قرار گیرد.
7.به فعلیت درآمدن ظرفیت های ایجاد شده در قالب تفسیر اصل 44 قانون اساسی برای ایجاد رسانه های شنیداری و دیداری خصوصی
8.تضمين حق اساسي مردم در تشکيل اجتماعات و راهپيمايي‌ها با اعمال اصل 27 قانون اساسي
9.تصویب منع مداخله نظامیان در امور سیاسی و جلوگیری از دخالت نیروهای مسلح در فعالیت‌های اقتصادی
ما در راهی پر از نورانیت وارد شده‌ایم که از هم اینک سالخوردگان را جوان و جوانان را پخته کرده است. برای خود و شما در این مسیر از خداوند یاری می‌طلبم و امیدوارم با همکاری و همراهی همه دلسوزان نظام و انقلاب اهداف ملت در هر مرحله از این مسیر روشن و محقق شود.

میرحسین موسوی

۱۳۸۸/۰۶/۱۳

امسال مراسم احیا در حرم امام برگزار نمی شود

اعتراض سید حسن خمینی ، تولیت حرم امام (ره)
در حالی که فشار بر سید حسن خمینی برای لغو سخنرانی سید محمد خاتمی در حرم امام خمینی افزایش یافت و نیروهای امنیتی اعلام نمودند به هر طریق از سخنرانی محمد خاتمی جلوگیری می نمایند ، نوه امام در اقدامی اعتراضی مراسم شب های قدر حرم امام را لغو نمودند.

به گزارش خبرنگار رویداد ، تولیت آستان مقدس امام (ره) به مسوولان امنیتی اعلام نموده اند که اگر بخواهند در امور مربوط به حرم دخالت نمایند از برگزاری برخی مناسبت ها جلوگیری خواهند نمود.

این درحالی است که فشار برای سخنرانی سید احمد خاتمی ، احمد جنتی و محمود احمدی نژاد برای شب های قدر در حرم امام افزایش یافته بود اما با مخالفت شدید نوه امام روبرو گشت.

در همین حال روابط عمومی آستان مقدس امام خمینی(س) با صدور بیانیه ای از لغو مراسم شب های قدر خبر داد. متن این بیانیه به شرح زیر است:

بسمه تعالی
با آرزوی قبولی طاعات و عبادات مردم شریف ایران هم‌چنین با ادعیه خالصانه به درگاه حضرت احدیت برای علو درجات امام خمینی سلام‌الله علیه و فرزندان برومند و همسر مكرمه ایشان به اطلاع روزه‌داران و شهروندان مومن تهران میرساند آستان مقدس امام خمینی متاسفانه امسال به واسطه مشكلاتی كه حرم مطهر امام با آن روبروست از برگزاری مراسم روح‌بخش شب‌های احیا معذور میباشد.

امید است مومنین روزه‌داران در سحرهای پرفیض ماه مبارك رمضان و شب‌های قدر با دعای خویش روح مطهر امام و فرزندان محترم و همسر محترمه ایشان را غریق ادعیه خالصانه خویش بگردانند و دوام نظام مقدس جمهوری اسلامی را از خدای سبحان مسالت نمایند.
ان‌شاالله تعالی در سال‌های آتی چون گذشته پذیرای خیل مشتاقان و عاشقان حضرت روح‌الله باشیم.

اسامی و مشخصات دقیق 72 شهید جنبش سبز

نوروز: از آنجا که در روزهای اخیر آمار غیر واقعی فراوانی از سوی مقامات رسمی و غیررسمی وابسته به کودتاگران در خصوص تعداد کشته شدگان حوادث اخیر منتشر شده که در این زمینه میتوان به آخرین آمار یعنی اظهارات فرمانده سپاه اشاره کرد، پایگاه اطلاع رسانی نوروز در پاسخ به اینگونه اظهارات بی پایه و اساس که برای پاک کردن صورت مسئله و منحرف کردن اذهان عمومی از جنایات انجام شده در حوادث پس از انتخابات بیان میشود، اقدام به انتشار اسامی دقیق این شهدا می کند تا شاید وجدان های خفته بیدار شده و از کتمان حقایق روشن دست برداشته و از اعمال و جنایات انجام شده توسط زیرمجموعه ها و عوامل کودتا را پذیرفته و سعی در سرپوش گذاشتن بر جنایات نداشته باشند.

در این خبر اسامی و مشخصات دقیق 72 شهید جنبش سبز که تاکنون احراز هویت شده اند آمده است و تلاش ها برای شناسایی و تکمیل این لیست ادامه داشته و شهداء به اسامی ذکر شده در این لیست ختم نمی گردد.

نوروز یاد آور میشود، سردار جعفری فرمانده سپاه پاسداران در آخرین ادعای خود درخصوص آمار کشته شدگان ادعا کرده بود که تعداد کشته شدگان حوادث اخیر 27 نفر بوده که تنها 7 نفر از آنها معترضین به نتیجه انتخابات بودند و 20 نفر دیگر را نیروهای انقلابی و بسیجی تشکیل داده اند که توسط معترضان به شهادت رسیده اند.

در ادامه، " نوروز" جهت تنویر افکار عمومی دو لیست از کشته شدگان ارائه می کند.

لیست اول شامل اسامی 25 شهید گلگون کفن است که تا به امروز خانواده هایشان با مراجعه به مراجع معرفی شده از سوی ستادهای انتخاباتی مهندس میرحسین موسوی و حجت الاسلام و المسلمین مهدی کروبی، شهادت فرزند یا عضو خانواده خود را اعلام کرده اند.

1. نام شهید: حسین اخترزند/ سن: 32 / تاریخ شهادت:25 خرداد / محل شهادت: اصفهان / نحوه شهادت: توسط نیروهای بسيج از طبقه سوم به پايين پرتاب شده و به شهادت رسيده است

2. نام شهید: کيانوش آسا / عنوان اجتماعی: دانشجوی كارشناسی ارشد رشته‌ی پتروشيمی و از نخبگان دانشگاه علم و صنعت ايران / تاریخ شهادت: 25 خرداد / محل شهادت: تهران، ميدان آزادي / نحوه شهادت: در اثر اصابت گلوله توسط افراد موسوم به لباس شخصی به شهادت رسيده / سایر توضیحات: پيكر وي روز سوم تیرماه در سردخانه پزشکی قانونی شناسایی شد

3. نام شهید: سهراب اعرابی / عنوان اجتماعی: سال آخر دبيرستان / سن: 19 / محل شهادت: روز 25 خرداد در میدان آزادی مورد اصابت گلوله قرار گرفته است زندان اوين، تهران بر اثر شكنجه در زندان به شهادت رسيده است / توضیحات: شهادت وي در روز 20 تیرماه پس از 26 روز سرگرداني به مادرش اعلام شد.

4. نام شهید: عليرضا افتخاري / عنوان اجتماعی: روزنامه نگار / سن:29 / تاریخ شهادت: 25 خرداد / نحوه شهادت: در اثر ضربات باتوم به سر و خونريزي مغزي به شهادت رسيده است / سایر توضیحات: پیکرش در تاریخ ٢٢ تیر ماه به خانواده تحویل داده شده است.

5. نام شهید: ندا آقا سلطان/ عنوان اجتماعی: دانشجوی رشته فلسفه / سن: 27 / تاریخ شهادت:30 خرداد / محل شهادت: خیابان کارگر شمالی، تهران / نحوه شهادت: به دلیل اصابت گلوله نیروهای لباس شخصی به قلب، به شهادت رسيده است / سایر توضیحات: پيكر وي یکروز بعد در قطعه 257 بهشت زهرا به خاك سپرده شده است.


امير جوادي فر/ عنوان اجتماعی: دانشجوی رشته‌ی مدیریت صنعتی دانشگاه آزاد قزوین / سن: 25 / تاریخ شهادت: 18 تيربازداشت شده / نحوه شهادت: هنگام جابه جايي از كهريزك به اوين، در ون آمبولانس دچار تشنج شده و به شهادت رسيده است / سایر توضیحات: بر اثر ضربات وارده به سر و صورت در بازداشتگاه بينايي خود را از دست مي دهد.
6. نام شهید:

7. نام شهید: محرم چگيني قشلاقي / سن: 34 / سایر توضیحات: قطعه 256 ردیف 146 شماره 13

8. نام شهید: مسعود خسروی / تاریخ شهادت: 25 خرداد / محل شهادت: ميدان آزادي، تهران / سایر توضیحات: در بهشت زهرا به خاك سپرده شده است.

9. نام شهید: عباس دیسناد / عنوان اجتماعی: کاسب/ سن:40/نحوه شهادت: با باتوم به ناحیه سر

10. نام شهید: رامين رمضانی / سن: 29 / نحوه شهادت: پس از آزادی از زندان به دليل لخته های خون موجود در سينه اش در بيمارستان بستری و به شهادت رسيده است / سایر توضیحات: قطعه 257 ردیف 46 شماره 32

11. نام شهید: محسن روح الامینی / سن: 25 / تاریخ شهادت: 18 تير بازداشت شده / نحوه شهادت: در بازداشگاه کهریزک بر اثر ضرب وشتم شدید دچار شکستگی فک و نارسایی کلیه شده و بر اثر عدم رسیدگی به شهادت رسيده است .

اشکان سهرابی / عنوان اجتماعی: دانشجوی رشته آی تی دانشگاه قزوین/ سن: 18 / تاریخ شهادت:30 خرداد / محل شهادت: در محله خودشان، خیابان بوستان سعدی تقاطع رودکی وسرسبیل، تهران / نحوه شهادت: بر اثر اصابت 3 گلوله از سوی نیروهای امنیتی و بسیج به شهادت رسيده است.

امير حسين طوفانپور / سن: 32 / تاریخ شهادت: 29 خرداد / نحوه شهادت: بر اثر تیرخوردگی ساق دست، پهلو وکمر و نیز آثار کبودی در پشت گردن و زخمی عمیق در پشت سر بوده که داخل آن را با پنبه پرکرده بودند و شکستگی کامل بازویی که تیرخورده بود به شهادت رسيده است / سایر توضیحات: روی صورت هم بینی به نظر شکسته می نمائید.
12. نام شهید: 13. نام شهید:

14. نام شهید: سعید عباسی فر گلچینی / عنوان اجتماعی: فروشنده کیف و کفش / سن: 24 / تاریخ شهادت: 30 خرداد / محل شهادت: تهران / نحوه شهادت: بر اثر (اتمالا اصابت باطوم به سرش)تیراندازی نیروهای امنیتی به شهادت رسيده است.

مصطفی غنیان / عنوان اجتماعی: دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد دانشگاه تهران / تاریخ شهادت: در هنگام گفتنئ تکبیر بر پشت بام در سعادت آباد تهران25 خرداد / محل شهادت: كوي دانشگاه، تهران / نحوه شهادت: در حمله نيروهاي امنيتي و نظامي به كوي دانشگاه تهران به شهادت رسيده است / سایر توضیحات: پیکر وي روز 28 خرداد تحت تدابیر شدید امنیتی در حرم اما رضا به خاک سپرده شده است.
15. نام شهید:

16. نام شهید: علی فتحعلیان / تاریخ شهادت: 30 خرداد / محل شهادت: روبروی مسجد لولاگر / سایر توضیحات: قطعه 9 ردیف 110 شماره 22

17. نام شهید: هادی فلاح منش/ عنوان اجتماعی: کاسب/ سن: 29 / محل شهادت: تهران/ سایر توضیحات: در قطعه 53 بهشت زهرا

18. نام شهید: احمد کارگر نجاتی / نحوه شهادت: بر اثر ضرب و شتم در بیمارستا جان باخته است / سایر توضیحات: قطعه 213 ردیف 15 شماره 35

19. نام شهید: بهزاد مهاجر / سن: 47 / تاریخ شهادت: 25 خرداد / نحوه شهادت: بر اثر اصابت گلوله به سينه به شهادت رسيده است / سایر توضیحات: پيكر وي در سردخانه كهريزك بوده وپس از حدود 40 روز به خانواده اش تحویل شده است.

20. نام شهید: نادر ناصری / تاریخ شهادت: 30 خرداد / محل شهادت: خیابان خوش، تهران / سایر توضیحات: در بابل به خاك سپرده شده است.

21. نام شهید: احمد نعيم آبادي / محل شهادت: ميدان آزادي، تهران / نحوه شهادت: توسط گردان ١١٧ عاشورا به ضرب گلوله به شهادت رسيده است.

مسعود هاشم زاده / سن: 27 / تاریخ شهادت:30 خرداد / محل شهادت: خيابان شادمان، تهران / نحوه شهادت: بر اثر اصابت گلوله به قلب و سوراخ کردن ریه، پارگی ریه و خونریزی داخلی و خارجی شدید به شهادت رسيده است / سایر توضیحات: در شمال كشور به خاك سپرده شده است.
22. نام شهید:

23. نام شهید: مهدی کرمی / سن: 17 / تاریخ شهادت: 5 خرداد / محل شهادت: تقاطع جنت آباد وخیابان کاشانی، تهران / نحوه شهادت: با باطوم سر او له شده و با چاقو گلویش بریده شده است / سایر توضیحات: پيكر وي در سردخانه بیمارستان پیامبر واقع در بلوار اشرفی اصفهانی بوده است.

24. نام شهید: ناصر امیر‌نژاد / عنوان اجتماعی: دانشجوی دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات تهران در رشته هوا-فضا / سن شهید: 25 / تاریخ شهادت: 25 خرداد / محل شهادت: خیابان محمد علی جناح، تهران / نحوه شهادت: در تیراندازی نیروهای بسیج به شهادت رسیده است / سایر توضیحات: پيكر وي در سردخانه بیمارستان پیامبر واقع در بلوار اشرفی اصفهانی بوده و در یکی از روستاهای یاسوج به خاک سپرده شده است.

25. نام شهید: محمود رییسی نجفی/ عنوان اجتماعی: کارگر/ تاریخ شهادت: 7 تیر/ نحوه شهادت: براثر اصابت گلوله نیروهای مسلح / سایر توضیحات: در تاریخ 25 خرداد در میدان آزادی مورد ضرب و شتم و اصابت گلوله قرار میگیرد و 13 روز بعد در منزل خود به شهادت میرسد.

لیست دوم شامل اسامی شهدایی است که خانواده های آنها هنوز برای اعلام رسمی شهادت عزیز از دست رفته خود تحت فشار هستند و به مراجع رسمی اعلام شده از سوی مهندس موسوی و مهدی کروبی مراجعه نکرده اند.


مبینا احترامی / تاریخ شهادت: 25 خرداد / محل شهادت: كوي دانشگاه، تهران / سایر توضیحات: پیکر وي بدون اطلاع خانواده به صورت مخفیانه به خاك سپرده شده است.
26. نام شهید:

27. نام شهید: ندا اسدي

28. نام شهید: سعيد اسماعيلي‌خان‌ببين / سن شهید: 23 / نحوه شهادت: بر اثر ضربه به سر به شهادت رسيده است

29. نام شهید: مراد آقاسی

30. نام شهید: حسين اكبري / نحوه شهادت: بر اثر ضربه به سر به شهادت رسيده است

31. نام شهید: واحد اكبري / عنوان اجتماعی: شغل آزاد / سن شهید: 34 / تاریخ شهادت: 30 خرداد / محل شهادت: خيابان ونك، تهران / نحوه شهادت: بر اثر اصابت گلوله به پهلو به شهادت رسيده است / سایر توضیحات: 2 تير در قطعه 261 به خاك سپرده شده است.

32. نام شهید: محسن انتظامی

33. نام شهید: محسن ایمانی / تاریخ شهادت: 25 خرداد / محل شهادت: كوي دانشگاه، تهران / سایر توضیحات: پیکر وي بدون اطلاع خانواده به صورت مخفیانه به خاك سپرده شده است.

34. نام شهید: فاطمه براتی / تاریخ شهادت: 25 خرداد / محل شهادت: كوي دانشگاه، تهران / سایر توضیحات: پیکر وي بدون اطلاع خانواده به صورت مخفیانه به خاك سپرده شده است.

35. نام شهید: محمد حسين برزگر / عنوان اجتماعی: شغل آزاد / سن شهید: 25 / تاریخ شهادت: 27 خرداد / محل شهادت: ميدان هفت تير، تهران / نحوه شهادت: بر اثر اصابت گلوله به سر به شهادت رسيده است / سایر توضیحات: 31 خرداد بعد از تعهد گرفتن از خانواده در قطعه 302 به خاك سپرده شده است.

36. نام شهید: جعفر بروايه / عنوان اجتماعی: استاد دانشگاه چمران اهواز و دانشجوي مقطع دكتراي دانشگاه تهران / محل شهادت: ميدان بهارستان، تهران / نحوه شهادت: بر اثر اصابت گلوله به سر به شهادت رسيده است / سایر توضیحات: پزشكي قانوني علت شهادت وي را خونريزي مغزي اعلام كرده است.

37. نام شهید: یعقوب بروایه / عنوان اجتماعی: دانشجوي كارشناسي ارشد رشته نمايش در دانشكده هنر ومعماري دانشگاه تهران / تاریخ شهادت: 4 تير / نحوه شهادت: بر اثر اصابت گلوله نيروهاي بسيج از بام مسجد لولاگر به شهادت رسيده است

38. نام شهید: سرور برومند / سن شهید: 58 / تاریخ شهادت: 25 خرداد / محل شهادت: خیابان محمدعلی جناح، تهران

39. نام شهید: حامد بشارتی / سن شهید: 26 / تاریخ شهادت: 30 خرداد / محل شهادت: تهران / نحوه شهادت: بر اثر تیراندازی نیروهای امنیتی به شهادت رسيده است.

فرزاد جشني / تاریخ شهادت:30 خرداد / محل شهادت: تهران
40. نام شهید:

41. نام شهید: بهمن جنابی / عنوان اجتماعی: شاغل در مغازه نصب و تعمیرات شوفاژ / سن شهید: 20 / محل شهادت: تهران

42. نام شهید: محسن حدادي / عنوان اجتماعی: برنامه نویس كامپيوتر / سن شهید: 24 / تاریخ شهادت: 30 خرداد / محل شهادت: خيابان نصرت، تهران / نحوه شهادت: بر اثر اصابت گلوله بر پيشاني به شهادت رسيده است / سایر توضیحات: 2 تير در قطعه 262 به خاك سپرده شده است.

43. نام شهید: شلير خضري / تاریخ شهادت: 26 خرداد / محل شهادت: بهارستان، تهران

فاطمه رجب پور / سن شهید: 38 / تاریخ شهادت: 25 خرداد / محل شهادت: خیابان محمدعلی جناح، تهران
44. نام شهید:

45. نام شهید: بابک سپهر / سن شهید: 35 / تاریخ شهادت: 30 خرداد / محل شهادت: تهران / نحوه شهادت: بر اثر تیراندازی نیروهای امنیتی به شهادت رسيده است.

فهيمه سلحشور / عنوان اجتماعی: ديپلم / سن شهید: 25 / تاریخ شهادت: 25 خرداد / محل شهادت: ميدان ولي عصر، تهران بر اثر اصابت باتوم به سر و خونريزي داخلي به شهادت رسيده است / سایر توضیحات: 24 خرداد بر اثر اصابت باتوم به سر و خونريزي داخلي به بيمارستان منتقل شده و در تاريخ 25 خرداد به شهادت رسيده است.
46. نام شهید:

47. نام شهید: تينا سودي / عنوان اجتماعی: دانشجو / تاریخ شهادت: 30 خرداد / نحوه و محل شهادت: ميدان انقلاب، تهران بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسيده است.

48. نام شهید: حسن شاپوری

49. نام شهید: علي شاهدي / سن شهید: 24 / تاریخ شهادت: 31 خرداد / محل شهادت:تهرانپارس، تهران / سایرتوضیحات: بعد از دستگيري و انتقال به كلانتري، به دلايل نامعلوم به شهادت رسيده است. پزشكي قانوني علت شهادت وي را نامشخص اعلام كرد، اما خانواده وي معتقدند به علت ضربات باتوم در كلانتري به شهادت رسیده است.

50. نام شهید: کسری شرفی / تاریخ شهادت: 25 خرداد / محل شهادت: كوي دانشگاه، تهران / سایر توضیحات: پیکر وي بدون اطلاع خانواده به صورت مخفیانه به خاك سپرده شده است.

51. نام شهید: کامبیز شعاعی / تاریخ شهادت: 25 خرداد / محل شهادت: كوي دانشگاه، تهران / سایر توضیحات: پیکر وي بدون اطلاع خانواده به صورت مخفیانه به خاك سپرده شده است.

52. نام شهید: داوود صدري / عنوان اجتماعی: کسبه‌ی محله‌ی سلسبيل / سن شهید: 27 / تاریخ شهادت: 30 خرداد / محل شهادت: مسجد لولاگر، تهران / نحوه شهادت: بر اثر اصابت گلوله به سر به شهادت رسيده است.

53. نام شهید: سيد رضا طباطبايي / عنوان اجتماعی: ليسانس حسابداري / سن شهید: 30 / تاریخ شهادت: 30 خرداد / محل شهادت: خيابان آذربايجان، تهران / نحوه شهادت: بر اثر اصابت گلوله به سر به شهادت رسيده است / سایر توضیحات: 3 تير بعد از تعهد گرفتن از خانواده در قطعه 259 به خاك سپرده شده است.

54. نام شهید: وحيد رضا طباطبايي / عنوان اجتماعی: ليسانس زبان انگليسي / سن شهید: 29 / تاریخ شهادت: 3 تير / محل شهادت: بهارستان، تهران / نحوه شهادت: بر اثر اصابت گلوله به سر به شهادت رسيده است / سایر توضیحات: 6 تير در قطعه 308 به خاك سپرده شده است.

55. نام شهید: حسين طهماسبی / سن شهید: 25 / تاریخ شهادت: 25 خرداد / محل شهادت: خيابان نوبهار، كرمانشاه / نحوه شهادت: مورد حمله‌ی مأموران مسلح وابسته به دولت قرار گرفته و در اثر ضربات وارده به شهادت رسيده است.

56. نام شهید: سالار طهماسبي / عنوان اجتماعی: دانشجوي كارشناسي مديريت بازرگاني رشت / سن شهید: 27 / تاریخ شهادت: 30 خرداد / محل شهادت: خيابان جمهوري، تهران / نحوه شهادت: بر اثر اصابت گلوله به پيشاني به شهادت رسيده است / سایر توضیحات: 2 تير در قطعه 254 به خاك سپرده شده است.

57. نام شهید: ميثم عبادي / عنوان اجتماعی: شاگرد فرش فروش / سن شهید: 17 / محل شهادت: صادقيه، تهران

58. نام شهید: ابوالفضل عبدالهي / عنوان اجتماعی: فوق ديپلم برق / سن شهید: 21 / تاریخ شهادت: 30 خرداد / محل شهادت: مقابل دانشگاه صنعتي شريف، تهران / نحوه شهادت: بر اثر اصابت گلوله به پشت سر به شهادت رسيده است / نحوه شهادت: 2 تير در قطعه 248 به خاك سپرده شده است.

59. نام شهید: حميد عراقي / محل شهادت: خيابان آزادي، تهران / نحوه شهادت: بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسيده است.

60. نام شهید: پور كاوه علي / سن شهید: 19 / تاریخ شهادت: 30 خرداد / محل شهادت: تهران

61. نام شهید: حسین الف / تاریخ شهادت: 27 خرداد / محل شهادت: اصفهان

62. نام شهید: رضا فتاحی

پريسا كلي / عنوان اجتماعی: فارغ التحصيل رشته ادبيات / سن شهید: 25 / تاریخ شهادت: 31 خرداد / محل شهادت: بلوار كشاورز، تهران / نحوه شهادت: بر اثر اصابت گلوله به گردن به شهادت رسيده است / سایر توضیحات: 2 تير در قطعه 259 به خاك سپرده شده است.
63. نام شهید:

64. نام شهید: مصطفي كيارستمي / سن شهید: 22 / تاریخ شهادت: 26 تير / نحوه شهادت: مقابل دانشگاه تهران بر اثر اصابت باتوم به سر به شهادت رسيده است / سایر توضیحات: شركت در نمازجمعه

65. نام شهید: محمد کامرانی / سن شهید: 18 / تاریخ شهادت: 18 تير بازداشت شده / محل شهادت: در بازداشتگاه کهریزک بر اثر ضرب و شتم شدید ودچار نارسایی کلیوی شده و در بیمارستان به خانواده اش تحویل می شود میدان ولیعصر، تهران / نحوه شهادت: بر اثر جراحات وارد شده در بيمارستان مهر به شهادت رسيده است.

66. نام شهید: حميد مداح شورچه / عنوان اجتماعی: فعال در ستاد مرکزی ميرحسين موسوی / تاریخ شهادت: 25 خرداد / محل شهادت: مشهد / نحوه شهادت: چند روز بعد از آزادی به دليل شدت جراحات وارده به شهادت رسيده است / سایر توضیحات: پزشکی قانونی علت شهادت وی را خونريزی مغزی اعلام کرده است.

67. نام شهید: مریم مهرآذین / سن شهید: 24 / تاریخ شهادت: 30 خرداد / محل شهادت: تهران / نحوه شهادت: بر اثر تیراندازی نیروهای انتظامی امنیتی به شهادت رسيده است.

ترانه موسوی / تاریخ شهادت: 7 تير / محل دستگیری: مسجد قبا، تهران / سایر توضیحات:پيكر وي در حالی که سوزانده شده بود در بیابان های بین کرج و قزوین پیدا شده است.
68. نام شهید:

69. نام شهید: ایمان نمازی / عنوان اجتماعی: دانشجوی رشته عمران دانشگاه تهران / تاریخ شهادت: 25 خرداد / محل شهادت: كوي دانشگاه، تهران / نحوه شهادت: براثر حمله نيروهای یگان ويژه و مامورین امنیتی لباس شخصی به شهادت رسيده است.

70. نام شهید: محمد نيكزادي / عنوان اجتماعی: فارغ التحصيل عمران / سن شهید: 22 / تاریخ شهادت: 26 خرداد / محل شهادت: ميدان ونك، تهران / نحوه شهادت: بر اثر اصابت گلوله به سينه به شهادت رسيده است / سایر توضیحات: در قطعه 257 به خاك سپرده شده است.

71. نام شهید: ايمان هاشمي / عنوان اجتماعی: شغل آزاد / سن شهید: 27 / تاریخ شهادت: 30 خرداد / محل شهادت: خيابان آزادي، تهران / نحوه شهادت: بر اثر اصابت گلوله به چشم به شهادت رسيده است / سایر توضیحات: 3 تير در قطعه 259 به خاك سپرده شده است.

72. نام شهید: میلاد یزدان پناه / سن شهید: 30 / تاریخ شهادت: 30 خرداد / محل شهادت: تهران / نحوه شهادت: بر اثر تیراندازی نیروهای بسیج امنیتی به شهادت رسيده است.